زیاریان در یک نگاه
(434-316)ه/928-1042م)
« زیاریان ازسرداران و جنگ جویان گیلان و طبرستان بودند که درقرن چهارم هجری/دهم میلادی با برانداختن سادات علوی طبرستان به تدریج حکومتی مقتدر ایجاد کردند. مرکز ایشان گرگان بود. امیران زیاری با به دست آوردن قدرت بسیار تا نزدیک بغداد پیش رفتند. امّا پیوسته با دیلمیان آل بویه و سامانیان درحال جنگ بودند.*
مقتدرترین امیرزیاری، مرداویج پسر زیار بود که در سال 316ه/928م طبرستان، گرگان، ری، اصفهان و همدان را گرفت و تا ناحیه حَلوان در عراق پیش رفت و سپاه خلیفه را شکستی سخت داد. وی چندی بعد به نواحی مرکزی و جنوب غربی ایران لشکر کشید و اصفهان و اهواز و خوزستان را گرفت.
مرداویج مردی تندخوی، خونریز، آزمند و بلندپرواز بود. یک بار هنگامی که خواهرزاده اش درجنگ با سپاه خلیفه در همدان کشته شد، براثر شیون و بیتابی خواهرش، دیوانهوار از ری به همدان لشکر کشید و درآن شهر به قتل عام عظیمی دست یازید. نوشتهاند که خروارها بند شلوار ابریشمین از کُشته شدگان جمع آمد و به ری فرستاده شد.* گناه مردم همدان آن بود که با سپاهیان دیلم درافتاده بودند زیرا آنان شیر سنگی را که بر فراز ستونی از دوران اشکانی بر دروازه شهر قرار داشت سرنگون کرده بودند. مردم این شیرسنگی را طلسم و نگهبان شهر همدان میدانستند. باردیگر درجنگی نزدیک قزوین به دستور مرداویج کُشتار و ویرانی و غارت عظیم به راه افتاد و غنایم بسیار به خزانه مرداویج سرازیر شد.
زیاریان و به خصوص مرداویج اعتقاد درستی به اسلام نداشتند و خواب بازگشت کیش زرتشتی را میدیدند. مرداویج اگرچه با خلیفه از در اطاعت درآمده و از او منشور و خلعت دریافت داشته بود، امّا دراین پیوند نیز خدعه و فریب داشت. وی درآرزوی تجدید عظمت شاهنشاهی ساسانی بود.* تاجی مانند تاج خسرو انوشَروان برسر میگذاشت و درصدد تجدید بنای شهر تیسفون و برانداختن خلیفه بود. جشن های ملّی ایرانی چون نوروز و مهرگان در دربار او با عظمت و شکوه تمام برگزار میشد. درزمستان سال 323ه/944م در اصفهان به دستور وی جشن سَدِه با افروختن آتشهای عظیم در دو سوی زاینده رود برگزار گردید.*
امّا عاقبت تندخویی و بدگمانی و کشتار بی دلیل مرداویج، به همراه آزردگی ترکان از بیاعتنایی و تحقیری که به آنان می رفت و از آن همه مهم تر توطئه خلیفه، کار خود را کرد و غلامان تُرک مرداویج را در همان شب جشن سَدِه درحمام کشتند.
جانشینان مرداویج نیزچون خود او مردمی درشتخوی و بیگذشت بودند* و به اندک بدگمانی فرمان قتل میدادند. شمسُ المَعالی قابوس بن وُشمگیر مشهورترین ایشان است که با وجود تندخوئی و کج خلقی درعالم ادب و هنر نیز دستی داشت. خطّ خوش مینوشت و شعر فارسی و عربی نیکو می گفت. امیرعُنصُرالمَعالی کیکاوس، نویسنده کتاب معروف قابوسنامه نواده اوست و نام کتاب خود را از اوگرفته است*.
زیاریان که همه آن ها به نام های ایرانی قدیم خوانده میشدند، بیش ازصدسال حکومت محلّی داشتند و عاقبت در زمان سلجوقیان به اطاعت ایشان درآمدند.»[1]
[1] - به نقل از سایت« بنیاد مطالعات ایران- http://www.fis-iran.org/fa/resources/iranhandbook »
* سایت تخصصی تاریخ اسلام.