تاریخ ایران

تاریخ ایران قبل و بعد از اسلام

تاریخ ایران

تاریخ ایران قبل و بعد از اسلام

تاریخ ایران

تاریخ ایران قبل و بعد از اسلام


هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است و در صورت عدم ذکر منبع شرعا حرام است

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
پیوندها

سلجوقیان در یک نگاه

دوشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۳، ۰۸:۰۱ ب.ظ

« سلجوقیان طایفه ای از ترکمانان غُز و خَزَر بودند که در روزگار سامانیان از دشت قِبچاق به نواحی خوارزم و سواحل دریای خَزَر، بالای رود سیحون، آمدند و درآن جا به گله‌داری پرداختند. آنان در پی یافتن چراگاه های خرّم درفرارود( ماوراء النهر) به جنگ و گریز مشغول بودند تا سرانجام سلطان مسعود غزنوی را در جنگی بین مَرو و سَرَخس شکست دادند و به ایران سرازیر شدند.*


سلجوقیان به نام نیای خود سلجوق‌بن دُقاق خوانده شده اند. طُغْرُل اوّل نخستین پادشاه ایشان بود که پس از شکست دادن مسعود غزنوی، درسال 429 ه/1037م، در نیشابور بر تخت نشست. از آن پس، تیره های مختلف سلجوقی تا سال 700ه/1300م، یعنی مقارن قدرت گرفتن ترکان عثمانی بر آسیای غربی حکومت کردند. قدرت مرکزی سلجوقیان، که از آغاز تا سال 498ه/1104م ادامه داشت، دراین سال بر اثر کشمکش‌های داخلی ازهم  پاشید. درایران سلجوقیان تا سال 590ه/1193م حکومت راندند. علاءالدین تَکِش خوارزم شاه در جنگی طُغْرُل سوّم سلجوقی را کشت و قلمرو او را به قلمرو خوارزم شاهان پیوست.*

سلجوقیان از بزرگ ترین‌ و قدرتمندترین‌ سلاطین تاریخ اسلام پیش از حمله مغول‌اند. آنان در اصل اقوامی بیابان گرد و دور از تمدّن وشهرنشینی بودند. به سبب همین خوی بدوی هنگامی که مسلمان شدند به آن تعصّبی شدید یافتند. آنان به قوّت بی باکی و جنگ آوری در اندک زمان ایران، آسیای صغیر (ترکیه امروز)، الجزیره و شام را به تصرف خود درآورند، سلسله های دیگر را برانداختند و به ضرب غارت و کشتار همه را مطیع خود کردند. با پیشروی سلجوقیان، خلافت عبّاسی، که به سبب ضعف درونی، درحال فروپاشی بود جان گرفت. با رسیدن طُغرُل اوّل به بغداد  خلیفه قائم بامرالله دستور داد که به نام او خطبه بخوانند و او را سلطان بنامند. جنگ آوری و خشونت سلجوقیان موجب تحریک روح غیرت و شجاعت مسلمانان در برابر سپاهیان روم شرقی شد که به سرزمین های اسلامی تاخت و تاز می‌کردند.* پیشروی مسلمانان را در جنگ های صلیبی نیز نتیجه این تعصّب مذهبی دانسته اند که سلجوقیان به پیکر نیم مرده خلافت عبّاسی دمیدند.

دولت سلجوقی را از برخی جهات با پادشاهی اشکانی در تاریخ ایران پیش از اسلام شبیه دانسته‌اند، چه هردو جنگ آور بودند، نظامی ملوک الطوایفی داشتند و هر دو از دشت های خراسان و ماوراء النهر به ایران آمده بودند. حکومت سلجوقیان از سرداران مختلف ترک تشکیل یافته بود که هر یک در ناحیه ای حکومت می‌کردند. در دوره اقتدار سلجوقیان، همۀ قبایل ترک از پادشاه مرکزی اطاعت می‌کردند، اطاعتی که تا پایان سلطنت ملکشاه ادامه داشت. مرزهای حکومت سلجوقیان در اوج گسترش خود از مشرق به چین و از مغرب به دریای مدیترانه می‌رسید. درشمال دریاچه آرال و دشت قِیچاق، و درجنوب، دریای عُمّان و خلیج فارس و شبه جزیره عربستان در دست ایشان بود.* پس از مرگ سلطان سَنْجَر که هنوز ریاست اسمی همه قبایل ترک را داشت حکومت مرکزی سلجوقیان از هم پاشید و تیره‌های سلجوقیان درکرمان و شام و روم از یکدیگر جدا شدند. در اواخر این دوره، براثر ضعف سلجوقیان، برخی از فرماندهان ترک هر یک در ناحیۀ خود دولتی مستقل ترتیب دادند و به اتابک (پدر) مشهور شدند. مهم‌ترین آن‌ها اتابکان ‌آذربایجان، فارس، الجزیره و دیاربکر هستند.

اتابکان غلامان زرخریدی بودند که پس از ابراز لیاقت و اثبات وفاداری به مقامات عالی لشکری تا حد سپهسالاری می‌رسیدند. درنظام سلجوقیان آزادگان نمی بایست به دستگاه نظامی راه یابند. هربار که سلطان ناحیه ای از کشور را به یکی از شاهزادگان واگذار می‌کرد یکی از این سرداران را که سابقه بردگی داشت به عنوان لله همراه او می‌کرد تا به‌ نمایندگی شاهزاده آن ‌محل را اداره کند. این‌ شخص را اتابک می‌گفتند.*

اتابکان فارس و آذربایجان به سبب حمایتشان از شاعران و نویسندگان بزرگ ایرانی شهرت بسیار دارند. خاقانی شروانی و نظامی گنجوی در دربار اتابکان آذربایجان می‌زیستند. سعدی شیرازی گلستان و بوستان را در زمان اتابک ابوبکر بن سعد زنگی نوشت که مردی خردمند و دور اندیش بود و برای نجات فارس از کشتار و ویرانی مغول پیش از رسیدن سپاهیان چنگیز از در اطاعت درآمد و خراج‌گزار ایشان شد.

سلجوقیان با آن که خود قومی بیابان گرد بودند امّا بر اثر آشنایی با تمدّن ایران و از راه پرورش وزیران بزرگ ایرانی چون عمیدالملک کُندُری و خواجه نظام الملک طوسی، مهم ترین مشوّقان علم و ادب و هنر و صنعت گردیدند. در زمان ایشان تعصّب مذهبی بالا گرفت و جنگ و ستیز میان فرقه های مذهبی روز افزون شد.* با این همه، گویندگان بزرگی چون فخرالدین اسعدگرگانی سرایندۀ ویس و رامین، خیّام و ناصرخسرو و عرفا و متفکران نام آور و مورّخان مشهوری در این عهد می‌زیسته‌اند.

دوره سلجوقی از نظر پیشرفت صنعت و هنر نیز دوره ای مهم به شمار می رود. معماری، سفال‌گری، کاشی کاری، پارچه بافی، فلزکاری و دیگر صنایع قدیم ایرانی به وسیله سلجوقیان تا دور دست های قلمرو پهناور ایشان تا شام و کناره های دریای مدیترانه رواج یافت. این گستردگی به خصوص در معماری و سفال گری و شیشه سازی بسیار قابل توجه است زیرا در این دوره سبک ممتاز و مشخّص گذشته به صورتی جدید و پیش رفته در هنر دورۀ اسلامی خودنمایی می‌کند.*

طُغرُل سلجوقی (429-455ه/1037-1063م)

طُغرُل بیگ مؤسّس سلسلۀ سلجوقی است. وی درسال 429 ه/1037م، پس از شکست و فراردادن سلطان مسعود غزنوی در نیشابور به سلطنت نشست و فرمان داد خطبه حکومت را به نام او بخوانند. طُغرُل از همان آغاز، برادران و عموزادگان خویش را به حکومت نواحی مختلف منصوب کرد و ملوک الطوایفی سراسر دوران سلجوقی را بنا نهاد.* چُغری بیک یکی از برادران او نواحی نیشابور تا ساحل جیحون و فرارود( ماوراءالنهر) را در اختیار گرفت و پس از مدتی بخارا و بلخ و خوارزم را نیز تصرف کرد. قُهستان و گرگان به برادر دیگر، ابراهیم ینال رسید و پسرعموی او بر هَرات و سیستان وغور حاکم شد.

پس ازتحکیم موقعیت خود، طغرل، که بر نواحی مرکزی و غربی ایران تسلّط یافته بود، با همکاری برادران و عموزادگان، یک یک سرزمین های اطراف را به اطاعت درآورد. با فتح گرگان و طبرستان، آخرین پادشاه *** را نیز از ری و همدان بیرون راند و چون بر اصفهان دست یافت، چنان به آن دل بست که، اگر چه پایتختش ری بود، بخش بزرگی از عمر خویش را در اصفهان گذراند و در آن آبادانی بسیار کرد. در پی این فتوحات، طُغرُل بر آذربایجان و ارمنستان نیز چیره شد و با غنیمت‌های بسیار که در ارمنستان به دست آورده بود به  پایتخت بازگشت.

دراین زمان تنها دارالخلافه بغداد مانده بود که در آن جا خلیفه عبّاسی، ناتوان و بی‌لیاقت، از سردار ترک لشکر خود، بَساسیری، فرمان می‌برد. درآن روزگار در بغداد به نام ملک ‌رحیم‌ دیلمی خطبه می خواندند. طُغرُل در سال 447ه/1055م از ری به همدان و از آن جا به بغداد لشکر کشید و با دراختیار گرفتن آن شهر به دولت آل بویه پایان داد و خلیفه را واداشت تا فرمان دهد به نام او خطبه بخوانند. سپس از خلیفه‌ خواست با برادر زاده او، خواهر الب‌ارسلان سلجوقی، ازدواج کند. با این پیوند دو خاندان سلجوقی و عبّاسی به‌ هم نزدیک شدند و طُغرُل، هم از نظر نظامی و هم‌ از جهت سیاسی، فرمانروای سرزمین های خلافت شرقی گردید. خلیفه به او لقب سلطان الدوله و یمین امیرالمؤمنین اعطا کرد و به این ترتیب طُغرُل سلجوقی به المَلِک المغرب و المشرق (شاه باختر و خاور) شهرت یافت.*

در این میان بَساسیری نیز از پای ننشست و پس از بازگشت طُغرُل، وی در نهان با خلیفه اسماعیلی فاطمی در مصر ساخت و نام خلیفه عبّاسی را از خطبه انداخت. قائم بامرالله، خلیفه عبّاسی، ناچار بغداد را ترک کرد و بساسیری در بغداد نام خلیفۀ فاطمی المُستَنصرُ بالله، را، به جای خلیفه عبّاسی درخطبه آورد.

طغرل چندی گرفتار جنگ با برادرش ابراهیم یَنال بود. امّا وقتی او را شکست داد و کشت بی فاصله به بغداد لشکر کشید و با دست‌گیری و قتل بَساسیری دوباره‌ خلیفه عبّاسی را به بغداد آورد. آن گاه از خلیفه خواست که دختر نوجوان خود را به عقد او درآورد. خلیفه امتناع می‌کرد. امّا، عمیدالملک کُندُری، وزیر طُغرُل، با تهدید خلیفه را به این کار واداشت. دختر به عقد طغرل درآمد. او را با تشریفات و هدایای بسیار به ری آوردند. امّا عروس آن‌ گاه به ری رسید که طغرل هفتاد ساله براثر خون دماغ طولانی در دولاب ری از دنیا رفته بود. آرامگاه او در برج طُغرُل نزدیک شهر ری قرار دارد و ازبناهای تاریخی‌ مانده از عصر سلجوقی است.*

طغرل را سرداری دلیر و پادشاهی دانا و خوش نیّت توصیف کرده اند. وی هنگام ورود به نیشابور در آغاز کار به صراحت گفت که: « ما مردمی بیابان گرد و جنگ جوییم و آداب مملکت داری و رعایت احوال مردم را نمی دانیم.» از همین رو، وی کارها را به دست وزیران کار آزموده ایرانی، از جمله عمیدالملک‌ کُندُری، سپرد. بخشی ازموفقیت های طُغرُل حاصل وزارت هوشمندانه این وزیر با کفایت و دانشمند بود.*

در عین حال طُغرُل، با تأکید بر رعایت ظاهر و شعائر دین، بر بازمانده آزاداندیشی‌ها و عقل گرایی های پیش از خود نقطه پایان گذاشت و از آن پس زمینه ای فراهم آمد که روز به روز اختلاف های فرقه ای فزونی یابد و بحث های خشک ظاهری رونق بیشتری‌ گیرد. طُغرُل را پادشاهی عادل و مهربان نیز توصیف کرده اند که سعی بسیار در آبادانی داشت و در ساختن مساجد بزرگ و با شکوه اصرار می‌ورزید.

الب ارسلان (455-465ه/1063-1072م)

الب ارسلان‌ سلجوقی برادرزاده طُغرُل اوّل بود. وقتی خبر مرگ عمو و جانشینی برادر کوچک خود را شنید به دستیاری ابوعلی حسن توسی معروف به‌ خواجه نظام‌الملک درخراسان قیام کرد و اندکی بعد در ری به سلطنت نشست.* نخستین اقدام خواجه نظام الملک به زندان افکندن عمیدالملک کُندُری، وزیر با تدبیر طُغرل سلجوقی  بود. او را سال بعد به دستور الب‌ارسلان در زندان مَرو کشتند.

آورده اند که کُندُری به خواجه نظام‌الملک‌ پیام داد که:« تو بد سنّتی در کشتن وزیران معزول می‌گذاری که از این پس هیچ وزیر ایمن نمی ماند.» به ‌واقع، پس ‌از آن تاریخ بسیاری از وزیران در زمان جانشینان خود کشته شدند. گناه عمیدالملک کندری ظاهراً حمایت از ولیعهد طُغرُل، برادر کوچک الب ارسلان و در نهان رقابت خواجه نظام‌الملک با او بود..

الب ارسلان از آغاز سلطنت‌ خود به ادامه‌ فتوحات طُغرُل اوّل پرداخت، ارمنستان، گرجستان و اَبخاز را گرفت و درجنگی برادرش را شکست داد امّا بعد او را بخشود و دوباره به حکومت کرمان گماشت. درسال 642ه/1069م،* امپراتور روم شرقی با لشکری عظیم به شهرهای شام حمله آورد. امیر شام که تا آن زمان از فاطمیان مصر طرفداری می‌کرد، چون آن ها را ناتوان دید به عبّاسیان و در واقع به سلجوقیان پیوست و خطبه به نام قائم بامرالله خلیفه عباسی و سلطان سلجوقی الب ارسلان خواند. درهمین زمان بود که در مکّه و مدینه نیز به نام این دو، یعنی خلیفه و الب ارسلان، خطبه می‌خواندند. الب ارسلان در آن سال شهر حَلب و بخشی از شام  را نیز متصرّف شد.

سال بعد، بار دیگر امپراتور رومانوس دیوجانوس برای باز پس گرفتن سرزمین هایی که از دست داده بود به ارمنستان و نواحی شرقی لشکر کشید. بیش از دویست هزار تن سپاهی مسیحی از یونانیان، گرجیان و مردم بلغار و روس و فرانسه به آسیای صغیر آمدند و درشهر مَلازگِرد بین دریاچه وان و شهر اَرزِروم اردو زدند. درهمین احوال، سرداری ایرانی به نام افشین به شهرهایی درآسیای صغیر حمله برد آن ها را غارت کرد و ویران ساخت. سواران سلجوقی توانستند از پی او تا نزدیک دریای مَرمَره، به پیش روند. پس از تمهیدات، جنگی بزرگ میان سپاه ایران و روم درگرفت. رومیان بیش از صدهزار تن بودند و الب ارسلان تنها سی هزار سپاهی به همراه داشت. این نبرد،* که یکی ازمهم ترین جنگ های صلیبی بود، به شکست و کشته شدن سردار روم انجامید و غنایم بسیار از جمله صلیبی بزرگ به دست مسلمانان افتاد که آن را همراه اسیران به همدان نزد خواجه نظام الملک آوردند. دراین جنگ الب ارسلان از شیوه نظامی جنگ و گریز استفاده کرد. همان شیوه ای که شاهان اشکانی نیز در بسیاری از نبردهای خود به کار می بردند. به فرمان الب ارسلان، سواره ‌نظام از وسط  حمله کردند و دو دسته دیگر که در تپّه‌ها پنهان شده بودند دشمن را در تیررس قرار دادند. اردوی روم چنان آشفته و درهم شد که پیش از تاریکی شب کار جنگ یک سره گردید.

امپراتور رومانوس دیوجانوس را گرفتار نزد الب ارسلان آوردند. او نخست سه ضربه تازیانه برسر امپراتور زد، امّا او را بخشود و در عهدنامه ای که با او بست، امپراتور بر آن شد که: یک میلیون و نیم سکّه طلا غرامت جنگی بپردازد و تا پنجاه سال سالانه سیصدوشصت هزار سکّه طلا به عنوان خراج به ایران بدهد و همه اسیران ایرانی و مسلمان را در روم شرقی آزاد کند.*

فتح مَلازگِرد آغاز تسلّط سلجوقیان برآسیای صغیر است. در این خِطّه بود که شعبه ای از سلجوقیان، به نام سلجوقیان روم، دولتی بزرگ تشکیل دادند. این شعبه از سلجوقیان بیش از سایرخاندان ها دوام آورد و عاقبت با به قدرت رسیدن خلافت عُثمانی به تدریج از میان رفت. گسترده ترین مرزهای پادشاهی سلجوقی، که وسعت آن را شبیه دوران هخامنشی و در بعضی نواحی فراتر از آن دانسته اند، درزمان الب ارسلان و پسرش ملک شاه سلجوقی بوده است.*

الب ارسلان حدود نه سال پادشاهی کرد. آورده اند که یکی از سرکشان فرارود( ماوراء النهر)، به نام یوسف خوارزمی، با خنجر به او ضربه ای زد. او را دست بسته پیش الب ارسلان آوردند. یوسف دشنام دادن گرفت. الب‌ارسلان به‌ نگهبانان گفت او را رها کنند تا خود به تیر هلاکش سازد. تیرسلطان به‌ خطا رفت، یوسف به‌ او رسید و با خنجر بر او زد. چهار روز بعد الب ارسلان از زخم آن‌ درگذشت. او را در مرو به‌ خاک سپردند.

الب ارسلان را پادشاهی نیک سیرت و سرداری دلیر و رفتار او را با امپراتور روم نمونه بزرگواری و تدبیرش دانسته اند.

جلال الدین ملکشاه سلجوقی (465-485ه/1072-1092م )

الب ارسلان سلجوقی درهمان سال های نخست سلطنت، پسر خود جلال الدین ملکشاه را به ولیعهدی برگزید. پس از مرگ ناگهانی الب ارسلان در سال 465ه/1072م، ملکشاه که جوانی هفده ساله بود به دستیاری خواجه نظام الملک طوسی به تخت نشست. نخستین تجربه نبرد ملکشاه با عمویشقاوَرد در نزدیکی ‌همدان‌ بود.*قاوَرد اسیر شد و به توصیه خواجه ‌نظام ‌الملک، ملکشاه فرمان قتل او را داد. امّا حکومت کرمان را به پسر او واگذاشت که از همان زمان سلسله سلجوقیان کرمان را تأسیس کرد.

ملکشاه به ادامه کشورگشایی های پدرش پرداخت و دمشق و اَنتاکیه و حَلَب را در غرب گرفت و به سواحل مدیترانه رسید. سال بعد برای سرکوبی مخالفان به فرارود(ماوراء النهر) لشکر کشید و حدود کشور را تا مرز چین رساند. در همین سفر بود که خواجه نظام الملک، وزیر ملکشاه، برای جلوه دادن وسعت قلمرو سلجوقیان، مزد کشتیرانان جیحون را به خراج اَنتاکیه حواله کرد و نمایندگان امپراتور روم را وا داشت که برای تقدیم خراج سالانه به کاشغر در مرز چین روند.

خواجه نظام الملک پس از آرام گرفتن اوضاع دست به اقدامات‌ مهمّ فرهنگی زد، از جمله رصدخانه ای ساخت و از دانشمندان و ستاره شناسان بزرگ، چون حکیم عمرخیّام نیشابوری و جمعی دیگر از دانشمندان خواست که تقویم شمسی را اصلاح کنند. تقویم امروز ایران که به تقویم جلالی معروف است نام خود را از سلطان جلال الدین ملکشاه سلجوقی دارد. از دیگر اقدامات خواجه، تأسیس مدارس نظامیه در بغداد و نیشابور و مرو و هرات و اصفهان بود.*

نظام الملک پسران متعدّد و خانواده ای بزرگ و غلامان بسیار داشت. قدرت و شوکت خواجه به اطرفیان وی امکان می‌داد که با پشتیبانی از یکدیگر بر نفوذ خویش در دستگاه حکومت بیافزایند. هریک از اطرافیان خواجه  با تسلّط  بر زمین های زراعتی وسیع و حکومت شهرهای متعدّد، شبکه ای قدرتمند ایجاد کرده بودند. آنان از سویی با فدائیان اسماعیلی مبارزه می‌کردند، که در آن زمان به فرمان حسن صبّاح در قلعه های دور از دسترس و مستحکم اَلَموت گرد آمده بودند، و از سوی ‌دیگر با نزدیکان سلطان در می افتادند. ترکان خاتون، زن جلال الدین ملکشاه،  که می‌خواست پسر خود را ولیعهد کند از خواجه ‌نظام الملک روی گردان بود زیرا خواجه پسر دیگر سلطان را شایسته این مقام می‌دانست.

دامنۀ این گونه رقابت ها و کشمکش ها عاقبت به جایی رسید که سلطان ملکشاه را از قدرت خواجه در هراس انداخت. در سفری که سلطان از پایتخت خود، اصفهان، به بغداد  می‌رفت و خواجه از همراهان او بود، مردی در لباس صوفیان برای تقدیم نامه خود را به خواجه‌ نظام‌الملک نزدیک کرد و با خنجری او را از پای درآورد.* کمتر از سه هفته پس از مرگ خواجه، که آورده اند به تحریک تاج‌الملک قمی و به دست یکی از فداییان اسماعیلی صورت گرفته بود، سلطان ملکشاه سی وهفت ساله نیز درگذشت. گفته شد که غلامان نظامیه یعنی همان فداییان خواجه نظام الملک، ملکشاه را زهر خوراندند.

جلال الدین ملکشاه از بزرگ ترین پادشاهان سلجوقی شمرده می شود. در دوران سلطنت او مرزهای دولت سلجوقی به نهایت وسعت خود رسید و از چین تا مدیترانه و از دریاچه آرال و دشت قِبچاق تا خلیج فارس ودریای عُمّان وشبه جزیره عربستان درجنوب گسترده بود. ازنظر سیاست و مملکت داری نیز سلطان جلال الدین را پادشاهی مدبّر و دادگستر توصیف کرده اند که به آبادانی و کشاورزی و ایجاد قنات‌ها و بندها علاقه بسیار داشت و در حفظ  نظم و امنیت شهرها و راه های قلمرو خود فراوان کوشید.

سلطان سَنجَر سلجوقی (511-552ه/1117-1157م)

هنگامی که سلطان سَنجَر به سلطنت رسید دولت پهناور سلجوقی تجزیه شده بود. وی به جای برادرش سلطان محمّد در ماوراء النهر و خوارزم با استقلال به پادشاهی نشست و تا مدّتی هنوز به اسم  بر دیگر سلجوقیان سروری داشت. وی در نواحی شرق خراسان بزرگ، پس از مطیع کردن بهرام شاه غزنوی، افغانستان و بخشی از هندوستان را گرفت و مَرو را پایتخت خود کرد.*

سَنجَر در آغاز حکومتش به فکر برانداختن اسماعیلیان بود و می‌خواست برای ویران کردن قلعه اَلَموت به آن جا لشکر کشد. امّا، گفته اند که در یکی از جنگ ها، بامدادان که از خواب برخاست خنجری نزدیک بستر خود دید که نامه ای برآن بود. درنامه نوشته شده بود که: «اگر ما نسبت به تو بدگمان بودیم این خنجر را به جای زمین سخت در سینه تو فرو می‌کردیم». ظاهراً سَنجَر پس از خواندن این نامه از درگیری با اسماعیلیه منصرف شد.

سَنجَر در نبردی با ترکان قَراخَتایی در نزدیکی سمرقند شکست خورد و سرزمین های شرقی، از کاشغَر در مرز چین تا بُخارا در کنار رود جیحون را از دست داد. ترکان قَراخَتایی به تحریک اَتسِز، یکی از پادشاهان خوارزم ، به سنجر حمله آورده بودند. سنجر، اَتسِز را در نزدیکی قلعه هزار اسب نزدیک خیوهپایتخت خوارزم شاهان شکست داد. امّا هنگامی که اَتسِز از در عذرخواهی درآمد سَنجَر او را بخشید و به قلمرو سابقش بازگرداند.*

از مهّم‌ترین وقایع زمان سلطان سَنجَر سلجوقی حمله ترکان غُز یا اُغوز به خراسان است که با وحشیگری و کشتار مردم بی گناه و غارت و ویرانی شهرهای مَروْ، بَلخ، توس، نیشابور و هَرات همراه بود. غُزان، سَنجَر را اسیر کردند و همراه زنش او را سه سال در اسارت نگه داشتند. تا زن سَنجَر زنده بود او از ترس اسارت همسرش به دست ترکمانان اقدام به فرار نمی کرد. امّا درسال سوم همسر او مُرد و او به همدستی چند تن از نگهبانان از زندان غُزها گریخت. حاکم تِرمِذ با کشتی او را به مَرو رساند و سَنجَر بار دیگر به تخت سلطنت نشست امّا کمتر از یک سال پس از آن بر اثر اندوه اسارت و مرگ همسرش در قوچان بیمار شد و به سال 552ه/1157م درهمان شهر درگذشت.

حمله غُز با آن که در تاریخ ایران و خراسان رویداد تازه ای نبود امّا در زمینۀ ادب و فرهنگ فارسی آثار اندوهگین و حسرت باری گذاشت.* زیرا در این کشتار شمار بسیاری از دانشمندان و عده ای از علما و زاهدان روزگار از دم  تیغ گذشتند.»[1]



[1] - به نقل از سایت« بنیاد مطالعات ایران- http://www.fis-iran.org/fa/resources/iranhandbook »

* سایت تخصصی تاریخ اسلام6/11/1388.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۷/۲۱
مهدی صادق زاده قمصری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی