تاریخ ایران

تاریخ ایران قبل و بعد از اسلام

تاریخ ایران

تاریخ ایران قبل و بعد از اسلام

تاریخ ایران

تاریخ ایران قبل و بعد از اسلام


هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است و در صورت عدم ذکر منبع شرعا حرام است

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
پیوندها

حکومت سلجوقیان

دوشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۳، ۰۸:۰۰ ب.ظ

« دولت سلجوق که به وسیلۀ طغرل بیگ و برادرش چغری بیگ ترکمان به دنبال غلبۀ نهائی آنها بر مسعود غزنوی به وجود آمد،* هرچند از لحاظ نظامی بر عناصر ترک و ترکمان تکیه داشت از لحاظ ادرای و سیاسی به همان اندازۀ غزنوی جنبه ایرانی داشت و هم مثل آن سلاله وارث آیین و رسوم سامانیان در  مراتع و صحاری آسیای میانه برای آنها پیش آمده بود، معلومات موثق قابل اعتمادی در دست نیست. بررسی منقولات ملک نامۀ مفقود و تحقیق در روایات ارمنی و بیزانسی قدیم هم درین باب کمک بیشتری به مورخ عرضه نمی کند.[1]با اینهمه از مقایسۀ مجموع روایات این اندازه بر می آید که طوایف وابسته به سلجوق لااقل از چند نسل قبل از عهد طغرل و چغری مسلمان بوده اند و شاید پیش از آن هم مدتی مذهب نسطوری مسیحی داشته اند. آیا در مدت ارتباط با خانان خزر،* یکچند هم تحت تأثیر آیین یا فرهنگ یهود قرار داشته اند؟ به این سؤال، جواب قطعی نمی توان داد اما قراین نشان می دهد که هیچ از گرایشات دینی هرگز اکثریت این طوایف را از راهزنی و قتل و غارت باز نمی داشته است.


ارتباط با پادشاهان و سرکردگان ترک و تازیک در عهد سامانیان و غزنویان هم موجب آشنایی آنها با معیشتی برتر از طرز معیشت بیابانگردی و شبانکارگی نشده است و آنها مقارن ایجاد دولت خویش همچنان خوی غارتگری و بیانگردی خود را همراه داشته اند و حتی سرکردگان بزرگ آنها، مثل فاتحان مداین، کافور از نمک باز نمی شناخته اند و خورش های شهری را از آنچه در بیابان ها و خیمه های چوپانی می شناخته اند تمیز نمی داده اند. به هرحال نیم قرنی بعد از آنکه حکومت طغرل در خراسان پا گرفت قلمرو جانشینان او از جیحون تا فرات و از فارس تا شام و آناطولی را در برگرفت و بدینگونه یک سلالۀ غیرایرانی بعداز چهار قرن که از سقوط ساسانیان می گذشت حدود ایران را که به دست وی افتاده بود تقریبا به وسعت عهد ساسانیان رسانید و حتی فرهنگ ایرانی و میراث ساسانی را در سراسر آن منتشر کرد. معهذا طرز فرمانروایی آن بیشتر یادآور شیوۀ فرمانروایی اشکانیان بود: ملوک الطوایفی، مرکز گریزی و اشتغال دایم به جنگ و بیابانگردی.*

رابطۀ آنها با خلیفه که رهبری اسمی عالم اسلام را برعهده داشت از مقولۀ ارتباط روستایی و شهری بود. از همان عهد طغرل تا پایان فرمانروایی قوم، پادشاهان سلجوق تا وقتی محتاج به تأیید خلیفه بودند، نسبت به وی اظهار فروتنی و حتی خاکساری می کردند.* وقتی از تأیید و حمایت وی بی نیاز بودند با وی دعوی همسری می کردند و احیانا برخوردهای خشونت آمیز و بیگانه وار نشان می دادند.

خلیفۀ عباسی دردوران قدرت آنها هرچند مثل دوران آل بویه مورد تحقیر و اهانت دایم نبود یا آنگونه تعطیم و تکریم ظاهری هم که از جانب سامانیان و غزنویان در حق وی اظهار می شد مواجه نبود.  در اکثر مدت این دوران خلیفۀ بغداد مثل "فرمانروای واتیکان" قدرتش محدود به قلمرو کوچک خویش و نظارت برامور شرعی بود و حتی اتابکان و خوارزمشاهیان هم آنها را فقط در همین محدوده رعایت و قابل قبول تلقی می کردند.*

در واقع وقتی تاریخ از دوران سلجوقیان یاد می کند اتابکان، خوارزمشاهیان و حتی غزنویان لاهور و غوریان را هم به این دوران منسوب می دارد. چرا که امتداد ایام آنها در این عصر و حتی بعد ازین دوران هم چیزی بجز ادامۀ اوضاع و احوال عهد سلجوقیان نیست و اکثر عوامل مربوط به سیاست و حکومت سلجوقی تا مدتها بعد هم در احوال این سلاله باقی است و دنبالۀ دوران سلجوقیان محسوب می شود.* همانگونه که سلاطین سلجوقی خلیفه هایی مثل مُسترشد و راشد را از فکر مداخله در امور خارجی از حوزۀ امور شرع مانع می آمدند، اتابک آذربایجان شمس الدین ایلدگز سیاست را کار پادشاهان می دانست و خلیفه را تنها در امور مربوط به شرع حقور می شناخت. محمد خوارزمشاه هم در مقابل ناصر خلیفه با خشونت و اهانت رفتار می کرد و حتی در عزل او و در خاتمه دادن به خلافت عباسیان نیز ارادۀ خود را آزاد می یافت.* ملوک طوایفی رایج درین عصر هم از طریق قدرت فائقه سلطان تحت نظارت بود و چیزی که این نظارت را تقریبا تا پایان این دوران تأمین می کرد ترتیبات دیوانی بود که هرچند حکام و شاهزادگان اطراف ملوک طوایفی به آسانی به آن گردن نمی نهادند، نوعی انتظام قابل ملاحظه را در سراسر قلمرو فرمانروایان آل سلجوق برقرار می داشت. معهذا وزارت را که متعهد نظارت بر امور دیوان بود، غالبا مانع اعمال قدرت و استبداد خویش می دیدند و بارها پادشاهان سلجوقی وزیران خود را کشتند، به کشتن دادند، به دست دشمنان سپردند و مصادره و آزار کردند و این کار در حقیقت انعکاس خوی بیابانی ترکمانان بود که طالب نظم و انضباط نبودند و در مقابل میل به غارت و عشق به استبداد هیچ قید و بندی را حرمت نمی نهادند.*

عادت به زندگی شهری و پذیرش نظم و قانون با طبعیت بدوی و بیابانی آنها سازگار نبود، و طغرل بیگ برای ایجاد یک دولت ترکمانی لازم دید که حتی برادرش چغری را هم تهدید کند و از فکر غارت خراسان باز دارد. گویی طغرل پیش خود می اندیشید با ایجاد یک حکومت رسمی می توان این طبع غارتگری را در یک مجرای قانونی انداخت و با نام قانون و حکومت آن را مشروع و مقبول ساخت.

به هرحال این چوپان های راهزن و بیابانگرد بعد از غلبه بر مسعود، در مرو و همچنین در نیشابور خطبۀ سلطنت به نام خود خواندند، قسمتی هم از غنایم راهزنی و غارت رعایا را صرف تعمیر جاده ها، امنیت راه ها، ساختن پلها و رباط ها کردند. از آنکه بدون آنها نظارت بر احوال رعایایی که می باید بر وفق آیین حکومت غارت شوند ممکن نبود. تشریفات دربار حکومت و دستگاه دیوان هم برای تأمین این مقصود ضرورت داشت و شعردوستی و شاعرپروری جزء لازم آن محسوب می شد.* جالب آن شد که این بار فرمانروایی  یک مشت ترکمان بیابانی حکومت نمونه یی شد که در رعایت آداب عدالت و در حمایت از ارکان شریعت، خیلی بیش از آنچه حکومت عزنویان، در آغاز فرمانروایی خویش مدعی اجرای آن بود توفیق حاصل کرد و شک نیست که درین مورد نظارت و تربیت وزراء که امثال عمیدالملک کندری و نظام الملک طوسی نمونۀ آنها یا لااقل سرمشق آنها بودند، تأثیر عمده و قوی داشت.»[2]

اصل و نسب سلاجقه

« در ضمن سلطنت شهاب الدوله مسعودبن محمود غزنوی از اصل و نسب ترکمانان سلجوقی و ابتدای اعتبار یافتن ایشان در سایت تخصصی تاریخ اسلام> تاریخ ایران اسلامی> دورۀ غزنویان شرحی مذکور داشته ایم.*

در اینجا فقط برای آنکه مطالب آینده روشنتر شود اجمالا می گوئیم که سلاجقه طایفه ای هستند از ترکمانان غز و خزر که در ایام شوکت امرای سامانی در دشتهای بحیرۀ خوارزم(آرال) و سواحل شرقی دریای آبسکون(بحر خزر) و دره های علیای سیحون و جیحون سکونت داشتند و مساکن ایشان بین بلاد اسلامی ماوراءالنهر و مساکن ترکمان شرقی قََرَلُق(خلخ) و غزان غیرمسلمان فاصله بود و سلاجقه که پیش از ریاست یافتن سلجوق نامی بخصوص نداشتند به همان علت قبول اسلام ومجاورت با ممالک سامانی گاهی در کشمکشهای بین این امرا و خانیان توران به سامانیان کمک می کردند و سامانیان به همین سبب مانع رفت و آمد ایشان به بلاد خود نمی شدند،* چنانکه یکی از رؤسای آنان که سِلجوق بن دقاق نام داشت در اواخر عهد سامانی قبیلۀ خود را برداشته به شهر جند از بلاد کنار سیحون در درۀ علیای این شط آورد و در آنجا مقیم شد.

بعداز مرگ سلجوق، پسرش میکائیل با ترکمانان قبیلۀ پدری با کفار مجاور جند به جهاد پرداخت ولی در این مجاهدات به قتل رسید و از او سه پسر ماند یَبغُو یا جَبغو[3] و جغری و طُغرل.

این سه پس از مرگ پدر قبیلۀ خود را که از عهد سلجوقی به سلاجقه معروف شده بودند، از ناحیۀ جند کوچ داده عازم حدود بخارا پایتخت سامانیان شدند و در بیست فرسنگی آن شهر اقامت گزیدند اما سامانیان که از همسایگی طایفه ای به این قدرت و کثرت عدد وحشت داشتند، بزودی ایشان را از آنجا راندند و سلاجقه به پناه بغراخان افراسیابی به توران رفتند.*

بغراخان از راه احتیاط، پسر ارشد میکائیل بن سلجوق یعنی طغرل را محبوس ساخت اما جغری به نجات برادر توفیق یافت و این سه پسر میکائیل سلاحقه را از توران به قریۀ نور از قرای نزدیک بخارا آورد و این مقارن ایامی بود که ایلک خان افراسیابی بر پایتخت سامانیان دست یافت و آن سلسله را برانداخت.*

سلاجقه  بزودی صاحب شوکت و اعتباری قابل اعتنا شدند و بتدریج عدد و اهمیت ایشان تا آنجا بالا گرفت که با وجود اقتدارسلطان عظیم الشأنی نظیر محمود غزنوی این طایفه دائما ارتباطات او را با خانیان ترکستان مورد تهدید قرار می دادند و راه سفرای او را که بین ایران و توران رفت و آمد داشتند می زدند.

در حدود سال 416 فتنۀ ترکمانان سلجوقی در ماوراءالنهر اسباب زحمت کلی شد، مخصوصا ازایشان جماعتی که ریاستشان با ارسلان بن سلجوق برادر میکائیل و عموی یبغو و جغری و طغرل بود و در ریگزار مجاور بخارا اقامت داشتتند سربه فساد  برداشتند.* سلطان محمود بعدها ارسلان را گرفت و به بلاد هند به حبس فرستاد و جمعی نیز از طایفۀ او را کشت لیکن قسمت بسیاری از ایشان به خراسان گریختند و به قتل و غارت پرداختند و چون لشکریان غزنوی به تعقیب ایشان آمدند به اصفهان رو کردند و جمعی نیز به آذربایجان رفتند و با این حال باز جمع کثیری از سلاجقه مخصوصا اصحاب پسران میکائیل در خراسان ماندند.

لشکرکشیهای ارسلان جاذب و سلطان محمود موفق به برافکندن سلاجقه از آشیانه های مستحکمی که این قوم در اطراف جَبل بَلخان[4] داشتند، نیامد واز همین پناهگاهها بود که سلجوقیان در تمام مدت سلطنت سلطان مسعود به بلاد خراسان و جوزجانان و طخارستان دست اندازی می کردند.*

اتباع ارسلان بن سلجوق، به نام غُزان عراقی در عراق و بلاد مغرب و شمال غربی ایران متفرق شدند و به تشکیل دولت و سلسله ای قادر نیامدند لیکن اصحاب پسران میکائیل که سلاجقۀ اصلی نیز همانند ایشانند پس از شکست دادن سباشی حاجب بزرگ مسعود و فتح دندانقان که بر برافتادن دولت غزنویان از ایران منتهی گردید اساس دولت بزرگی را ریختند که از بسیاری جهات برای آن در "تاریخ اسلام" نظیری نیست و از عهد انقراض ساسانیان تا زمان تشکیل دولت سلجوقی در آسیای غربی سلطنتی به این وسعت و عظمت و اتحاد اداره و مرکزیت تأسیس نیافته است.»[5]

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۷/۲۱
مهدی صادق زاده قمصری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی