تاریخ ایران

تاریخ ایران قبل و بعد از اسلام

تاریخ ایران

تاریخ ایران قبل و بعد از اسلام

تاریخ ایران

تاریخ ایران قبل و بعد از اسلام


هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است و در صورت عدم ذکر منبع شرعا حرام است

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
پیوندها

سلطان مسعود غزنوی

دوشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۳، ۰۸:۲۰ ب.ظ

3- سلطان مسعودبن محمود( 421-432)

شهاب الدوله مسعود پس از ورود به غزنین و گرفتن مقام  پدر امر داد که خواجه ابوالقاسم احمدبن حسن میمندی را که از تاریخ 415 به امر سلطان محمود در هند محبوس بود به پایتخت آوردند و وزارت خود را در عهدۀ او گذاشت و این خواجه تا سال 424 که تاریخ فوت اوست در این مقام برقرار بود.*

از جمله کسانی که در جلوس مسعود به دست او گرفتار آمدند، خواجه ابو علی حسنک وزیر میکالی بود که این سلطان به علت سعیی که خواجۀ مزبور در رساندن محمد به سلطنت کرده بود او را به قرمطی بودن متهم ساخت و او را به دار آویخت.*


لشکرکشیهای سلطان مسعود

اولین واقعۀ مهم دورۀ امارت مسعود لشکرکشی اوست به ولایت مکران در سا ل422. سلطان به یاری یکی از دو پسر والی متوفای آن سرزمین سپاهی به آنجا فرستاد و مکران را تا حدود سند تحت حمایت خود آورد.*

سال بعد مسعود لشکری دیگر روانۀ کرمان نمود و با گماشتگان ابوکالیجار دیلمی امیر فارس به جنگ پرداخت لیکن سپاهیان او از وزیر ابوکالیجار شکست خوردند و منهزم به خراسان برگشتند.

لشکرکشی سوم مسعود به جانب ری و همدان و بلاد جبل بود  در سالهای 423 و 424 برای دفع مدعیانی که پس از مراجعت او ازاین بلاد به خراسان به سرکشی پرداخته  بودند.*

درهمان سال فوت محمود و مراجعت مسعود به نیشابور، علاءالدوله کاکویه از خوزستان به اصفهان آمد و بسهولت  این شهر و همدان و ری را متصرف شد و به تعرض  املاک فلک المعالی منوچهربن قابوس زیاری که تحت امر غزنویان می زیست،* شروع نمود و خوار و رامین و دوماند را از عمال او گرفت.

فلک المعالی به سلطان مسعود توسل جست و مسعود از خراسان سپاهی به مدد منوچهر فرستاد. این سپاهیان به یاری علی بن عِمران از اصحاب فلک المعالی و از ممدوحین منوچهری دامغانی ری را از علاءالدوله پس گرفتند و علاءالدوله در جنگ زخم برداشت و به یکی از قلاع پانزده فرسخی همدان گریخت.*

بعداز فرارعلاءالدوله، منوچهر در ری به نام سلطان مسعود خطبه خواند و مسعود هم یکی از رجال خود را که تاش فرّاش بود درتاریخ 422 به حکومت ری و بلاد جبل مأمور کرد.

علاءالدوله بعداز التیام جراحت به مدد فرهادبن مردآویج از همدان به بروجرد تاخت و تاش فراش و علی بن عمران به عقب ایشان لشکر فرستادند واین دو سردار بعد از چند جنگ در سال 423 بالاخره علاءالدوله را به اصفهان فراری کردند و همدان و بروجرد و شاپور خواست و کرج را از تصرف او خارج ساختند.*

در سال 424 مسعود خود ازغزنه به عزم اصلاح امور ری و بلاد جبال به خراسان آمد و چون به نیشابور رسید به او خبر دادند که عامل غزنویان در بلاد مفتوحۀ هند سر به عصیان برداشته. سلطان ناچار فسخ عزیمت کرد و مصمم رفتن به هند شد و از نیشابور خواجه ابوسهل حمدوی، وزیر سابق برادرش محمد را به نظارت در کارهای تاش فراش که از جور و ستم مردم را به جان آورده بود به ری فرستاد و عذر علاءالدوله را که طلب عفو می کرد،* پذیرفت و او را به شرط تأدیۀ مالی سالیانه بر اصفهان باقی گذاشت.

ابوسهل حمدوی با نهایت عدل وتدبیر به اصلاح خرابیهای ایام حکومت تاش پرداخت و بر اثر برانداختن بدعتهائی که سلف او برقرار کرده بود، موجب رفاه و رضای مردم را فراهم نمود و تاش تحت امر او قرار گرفت. تا سال 425 بین ابوسهل و علاءالدوله ظاهرا صفائی وجود داشت اما چون علاءالدوله از ادای خراج سالیانه استنکاف ورزید و به مدد فرهادبن مردآویج به بلاد لر بزرگ به پناه امیر ابوکالیجار گریخت.* ابوسهل حمدوی اصفهان را گرفت و خزاین علاءالدوله را غارت نمود و نفایس آن را به غزنه فرستاد و از آن جمله بود کتب حکیم مشهور ابوعلی سینا که در این تاریخ در اصفهان می زیست و سمت وزارت علاءالدوله را داشت. علاءالدوله بار دیگر در سال 427 با ابوسهل به جنگ پرداخت لیکن این دفعه هم نتیجه ای نگرفت و به طرف طارم منهزم شد.*

دیگر از لشکرکشیهای سلطان مسعود در طرف مغرب جنگهای اوست در گرگان و طبرستان با ابوکالیجار کوهی خال و قیم انوشیروان زیاری در سال 426 که در این لشکرکشی از سپاهیان غزنوی به مردم گرگان و طبرستان صدمات بسیار رسید و مسعود بدون آنکه بتواند نتیجۀ مهمی ازاین سفر بردارد به علت انقلابات خراسان از آنجا کوفته و ملول برگشت.*

اما در سمت مشرق یعنی هندوستان مسعود یک بار در سال 424 بر اثر عصیان احمد یَنالتَکین عامل پدر او برهند به آن صوب لشکر برده و پس از مطیع ساختن احمد یکی از قلاع مهم آن کشور از گشوده و در 425 بر اثر شنیدن خبر دست اندازی ترکمانان به خراسان برگشته است.

سال بعد در 426 احمد ینالتکین بار دیگر عاصی شد و یک بار نیز لشکریان مسعود را شکست داد. مسعود یکی از سپهسالاران هندوی مطیع خود را به دفع او فرستاد او احمد را شکست داد و احمد در حال فرار در آب سند غرق شد و سرش را پیش مسعود فرستادند.*

در سال 428 و اوایل 429 مسعود به تقلید پدر به غزو در هندوستان مشغول بود و در این سفر بزرگترین فتوحات او فتح قلعۀ هانسی است در جنوب شرقی پنجاب که به تاریخ ربیع الاول 429 دست داده است. مسعود در نتیجۀ این غزوات مانند پدر با غنایم و افتخارات بسیار به غزنین برگشت ولی ایام این فتوحات آخرین دورۀ شوکت آن سلطان بود و چنانکه ذیلا بیاید اندکی بعد ترکمانان سلجوقی در نتیجۀ چند شکست یکسره شکوه  او را درهم شکستند.*

سلطان مسعود و ترکمانان غز و سلجوقی

چنانکه در سایت تخصصی تاریخ اسلام>تاریخ ایران اسلامی> تاریخ سامانیان دیدیم، ممالک سامانی از طرف شمال و شمال شرقی همسایه بود با مساکن یک عده از ترکانی که هنوز قبول اسلام نکرده بودند و امرای سامانی اکثر اوقات به عزم جهاد و گرفتن اسیر و غنیمت به سمت این حدود که آنها ار دارالکفر می خواندند لشکر می کشیدند. چنانکه نوح بن اسد سامانی قبل از تشکیل این سلسله شهر اسپیجاب را از همین ترکان گرفت و امیر عادل اسماعیل بر شهر طراز و و امیر نصر بر بلادی دیگر در سمت فرغانه استیلا یافتند.*

غیراز این ترکان که بیشتر در حدود شرقی و شمال شرقی ممالک سامانی ساکن بودند، جماعت دیگری نیز از این قوم در شمال بحیرۀ خوارزم(دریاچۀ آرال حالیه) و حدود مصب شطوط سیحون و جیحون و دشت بین دریای آرال و خزر سکونت داشتند که آنها را به نام عموما اُغز می خواندند و چون این ترکان که ظاهرا با ترکمانان حالیه از یک اصل و نژاد بوده اند بر نُه قبیله شامل بودند، ایشان را تُغُزاُغز[9] نیز می نامیده اند و کلمه غُز که بعدها معمول شده مخفف همین لفظ اغز است.*

سامانیان بنا به مصالح ملکی و سرحدی، جمع کثیری از این ترکمانان اغز را از مساکن اصلی ایشان هجرت دادند و آنها را در بلاد شمالی ماوراءالنهر که از چنگ ترکان شرقی تازه بیرون آورده بودند، مثل اسپیجاب و شهرهای مصبّ سیحون ساکن ساختند و از این اغزها بودند قبیله ای که به نام رئیس خودسِلجوق به طایفۀ سِلجوقی معروف شدند و در اراضی مصبی سیحون یعنی در جنوب بحیرۀ خوارزم شهرنشینی اختیار کردند.*

سلجوق بزودی قبول اسلام کرد و شهر جَند از بلاد کنار سیحون را که ساکنین آن مسلم بودند، تحت امر قبیلۀ خود آورد و چون او مُرد فرزندانش نیز همچنان در جند مقیم ماندند لیکن مسلمین جند که از ترکتازیهای سلجوقیان در آزار بودند پس از مرگ سلجوق فرزندان و قبیلۀ او را از شهر خود به سمت جنوب راندند و سامانیان ایشان را در قریۀ نور[10] از قرای شمال شرقی بخارا ساکن کردند و سلاجقه از این تاریخ به بعد روزبه روز بر شوکت و عدت خود افزودند و چون به اسلام گرویده بودند، کسی نیز متعرص ایشان نمی شد و تا موقعی  که  بر غزنویان قیام کردند و به تشکیل دولت بزرگی موفق آمدند مسکن ایشان همان قریۀ نور بخارا بود.*

چنانکه سابقا در شرح محاربات سلطان محمود با ملوک خانیه دیدیم، امرای این خاندان پس از شکست کتر در سال 398 در حقیقت تحت حمایت غزنویان درآمدند و طغان خان که پس از ایلک نصر خان به امارت خانیه رسید تا آخر حیات مطیع و متحد سلطان محمود غزنوی بود.*

بعداز مرگ طغان خان در سال 408 برادرش ابومنصور محمد ارسلانخان جای او را گرفت لیکن علی تکین یکی دیگر از امرای این خاندان مدعی امارت او شد و علی تکین تا ارسلانخان حیات داشت، در زد و خورد با او باقی بود و اندکی قبل از فوت ارسلانخان که در 415 اتفاق افتاده علی تکین غلبۀ کلی داشت و او در این قیام با ترکمانان سلجوقی همدست و بخارا و سمرقند  را نیز تحت استیلای خود آورده بود.

سلطان محمود در سال 416برای دفع فتنۀ علی تکین و برگرداندن امارت خانیه به فرزندان قدرخان عازم ماوراءالنهر شد و بخارا و سمرقند را از دست علی تکین بیرون آورد و به تدبیر بر اسرائیل پسر سلجوق سابق الذکر رئیس سلجوقیان دست یافت و او را به حبس به یکی از قلاع هندوستان فرستاد سپس برخلاف رأی ارسلان جاذب والی طوس اجازه داد که چهارهزار خانوار از ترکمانان سلجوقی از جیحون بگذرند و در خراسان در دشت مابین سرخس و ابیورد ساکن شوند.* دو سال بعد این ترکمانان همانطور که ارسلان پیشگویی کرده بود در خراسان به آزار مردم پرداختند و ارسلان جاذب از دفع ایشان عاجزشد. عاقبت محمود خود در سال 419 بر ایشان تاخت و پس از کشتار بسیار بقیه را به جنوب خوارزم منهزم کرد.

پس از مرگ سلطان محمود، پسرش مسعود برای گرفتن تاج وتخت از برادر خود محمد به علی تکین متوسل گردید لیکن قبل از آنکه علی تکین جوابی به درخواست مسعود دهد، کار محمد ساخته شد و علی تکین هم پس از جلوس چندان به شأن سلطان جدید اعتنائی نکرد.*

در سال 423 آلتونتاش خوارزمشاه به دستور سلطان مسعود بر علی تکین که با سلجوقیان همدست بود، حمله برد لیکن کاری از پیش او نرفت بلکه خود در این جنگ زخمی برداشت و همان جا روز بعد از مصاف، مُرد. وزیر مشهورش ابونصر احمدبن علی بن عبُدالصَّمَد با علی تکین صلح کرد و واسطۀ اصلاح میان او و سلطان مسعود گردید.*

چون آلتونتاش مُرد، سلطان مسعود  خوارزمشاهی را در عهدۀ مأموری دیگر گذاشت و هارون پسر آلتونتاش را به شغلی که دون شأن او بود گماشت در صورتی که هارون منتظر گرفتن مقام پدر بود.* به همین علت هارون با ترکمانان سلجوقی دست یکی کرد و در شوال 423 علنا بر مسعود قیام نمود لیکن کاری از پیشش نرفت و سلطان مسعود بزودی فتنۀ او را خواباند و سلاجقه را نیز سرکوبی کرد.

تا سال 425 که علی تکین حیات داشت، ترکمانان سلجوقی در ماوراءالنهر مقیم بودند و علی تکین با ایشان به دوستی و رأفت معامله می کرد. چون این امیر مُرد دو پسر او و سپهسالار لشکریانش متعرض سلاجقه شدند و ایشان را از ماوراءالنهر راندند.* ازطرفی دیگر حامی دیگر ایشان هارون بن آلتونتاش خوارزمشاه نیز در همین اوان به دست غلامانش به قتل رسید و اقامت در حوالی خوارزم هم بر آن طایفه غیرممکن شد. به همین علت ترکمانان مزبور به دامنه های جنوبی جبال شمال خراسان یعنی در جنوب ریگزار ترکستان حالیه و حوالی شهر نسا کوچ کردند و از آنجا به توسط صاحبدیوان خراسانابوالفضل سوری بن المعتز نامه ای به وزیر سلطان خواجه احمدبن عبدالصمد وزیر سابق آلتونتاش که در 424 پس از فوت احمدبن حسین میمندی به این مقام رسیده بود، نوشتند و او را که در ایام وزارتش در دستگاه آلتونتاش به سلاجقه دوستی و مناسبات داشت پیش مسعود شفیع ساختند و از سلطان خواستند که به ایشان در خراسان اجازۀ اقامت دهد.*

این نامه از جانب سه پسر میکائیل بن سلجوقی یعنی محمد طُغرل و داود جِغری و یَبغو بود  و در موقعی به مسعود رسید که او هنوز در طبرستان به جنگ با اتباع ابوکالیجار کوهی اشتغال داشت.

پس ازرسیدن به نیشابور مسعود بعداز تردید بسیاربالاخره تصمیم گرفت که سپاهی به دفع ترکمانان از خراسان بفرستد و با اینکه رأی خواجه بزرگ و خیراندیشان دیگر بر استمالت سلاجقه که اظهار عجز و اطاعت کرده بودند قرار داشت،* مسعود زیربار قبول آن نرفت و لشکری مرکب از جنگیان ترک و هندو و عرب و کُرد به سرداری حاجب بَکتُغدِی به جنگ ترکمانان فرستاد و اما این لشکر در نزدیکی شهر نسا در شعبان 426 از داوود سلجوقی شکست خوردند و بکتغدی منهزما ً به خراسان پیش مسعود برگشت و این شکست اولین وهن بزرگی بود که به شوکت و دولت سلطان مسعود وارد آمد وبرخلاف، سلاجقه را جری و چیره تر کرد.*

بعداز این واقعه ترکمانان سلجوقی از ترس انتقام سلطان رسولی پیش او فرستادند و بار دیگر خواجه احمد عبدالصمد را شفیع ساختند و از آنچه بردست ایشان رفته بود عذر خواستند. مسعود هم  که از هیبت رؤسای این طایفه در وحشت اقتاده بود، سه ولایت نسا و ابیورد و فراوه( درچهار منزلی نسا) را به ترتیب به طغرل و داوود و یبغو واگذشت و به ایشان لقب دهقان داد و حکومت آن نواحی را به آن سه برادر سپرد و موقتا فتنۀ ترکمانان آرام یافت.*

در شعبان سال 429 پس از مراجعت از سفر هند، سلطان مسعود حاجب بزرگ خود سُباشی را که از چندی قبل مأمور خراسان شده بود امر داد تا برای سرکوبی سلجوقیان با طغرل و داوود بجنگد. سباشی که مردی مماطله کار بود و ظاهرا با سلاجقه دست یکی داشت و در بین مرو و سرخس با ترکمانان روبه رو شد لیکن پیش از آنکه نتیجۀ جنگ قطعی شود،* شبانه اموال خود را برداشت و گریخت و لشکریان او نیز صبح اکثر همین راه را پیش گرفتند و داوود و طغرل بسهولت بر قسمت اعظم خراسان دست یافتند و بدون جنگ نیشابور را از دست ابوسهل حمدوی که از ری به این ناحیه رانده شده بود گرفتند و طغرل در آنجا درتاریخ شوال 429 بر تخت مسعود نشست و خود را سلطان خواند. کسی که بیش از همه در پیشرفت کار ترکمانان سلجوقی سعی کرد مردی بود از رؤسای نیشابور ملقب به سالار پوژگان[11] به نام ابوالقاسم علی بن عبدالله جُوِینی که از صاحبدیوان خراسان ابوالفضل سوری بن المعتز و بیدادهای او و سایر عمال غزنویان به  جان آمده و محرمانه با سلاجقه ساخته بود.* طغرل پس از ورود به نیشابور ابوالقاسم جوینی را به خدمت خود گرفت و بعدها در سال 436 او را به وزارت خود برداشت.

بعداز این واقعۀ مهم سلطان مسعود تا اوایل سال 430 از خود حرکتی نشان نداد فقط در این تاریخ از غزنین به جانب بلخ حرکت کرد. ترکمانان این حوالی چون از نهضت سلطان خبر یافتند از جلوی اردوی او کوچ کردند و راه بیابان پیش گرفتند.*

شکست سباشی عموم مدعیان سلطان مسعود را به سرکشی واداشت. از آن جمله بوری تَکین سپرایلک نصرخان در ماوراءالنهر عاصی شد و خوارزم نیز که از سال 426 یعنی از بعداز قتل هارون بن التونتاش به تصرف برادر او ابوالعباس خندان درآمده و از حوزۀ اقتدار مسعود خارج شده بود با سلاجقه دست یکی داشت و بیم آن می رفت که پس از خراسان غربی و ری و جبل( که علاءالدوله کاکویه آنها را مسخر خود کرده بود) ماوراءالنهر و خوارزم نیز یکسره از دست غزنویان به در رود.

مسعود بناچار پس از تعمیر پلی که در نزدیکی ترمذ بین خراسان و ماوراءالنهر قرار داشت از جیحون گذشت و به عقب بوری تکین روان شد و خواجه احمد عبدالصمد را در جوزجانان و حوالی بلخ گذاشت. در موقعی که مسعود به حوالی چغانیان رسیده بود ترکمانان سلجوقی به تحریک ابوالعباس خندان از بیابان برگشتند و از راه سرخس به طرف جوزجانان و بلخ پیش راندند.* احمد عبدالصمد این پیشامد را به سلطان نوشت و به او فهماند که ممکن است سلاجقه قصد بریدن پل ترمذ را داشته باشند و اگر این کار به دست ایشان انجام یابد، مراجعت سلطان مشکل خواهد شد.

مسعود بسرعت عقب نشست و در عرض دو هفته خود را به ترمذ رساند و یبغو برادر طغرل و داوود که در نیشابور مستقر شده بودند از سلطان طلب پوزش کردند. مسعود بار دیگر عذرسلاجقه را پذیرفت و پس از بستن قراری با او برای دفع دو برادر یبغو از راه هرات به طوس آمد لیکن ترکمانان با وجود قبول فرمانبرداری سلطان در هرات و طوس بر بنه و لشکریان او دستبردها کردند و با اینکه مسعود هر بار ایشان را تنبیه می کرد و سلاجقه عذرمی خواستند باز دست از جنگ و گزیر برنمی داشتند واگر دریک طرف مغلوب می شدند از جهات دیگر به تعرض می پرداختند.*

سران ترکمانان سلجوقی یعنی طغرل و یبغو و داوود و برادر  مادری ایشان ابراهیم ینال پس از مشورت در جنگ با مسعود یا رفتن به طرف گرگان و ری بالاخره تصمیم گرفتند که قسمت شرقی خراسان یعنی بلخ و ترمذ و فاریاب و هرات را نیز با جنگ از کف سلطان به در آورند  و به این قصد در حدود مرو جمع آمدند.*

سلطان مسعود در رمضان سال 430 با  جمیع سرداران خود عازم مرو شد و چون به حصار دَندانِقان نزدیک مرو رسید از یک طرف با ترکمانان سلجوقی مواجه گشت و از طرف دیگر لشکریانش گرفتار بی آبی شدند و با اینکه عدد ایشان به یکصد هزار تن می رسید تاب شانزده هزار سوارۀ ترکمانان را نیاوردند و شکستی عظیم خوردند.* مسعود به طرف هرات گریخت و سلاجقه به غارت با رو بنۀ سنگینی که همراه سپاهیان مسعود بود و همان نیز یکی از علل عمدۀ شکست لشکریانش گردید پرداختند.

واقعۀ دندانقان به منزلۀ حکم ختم سلطنت غزنویان در ماوراءالنهر و ایران بود چه بلافاصله بعداز آن طغرل باردیگر به نیشابور آمد و یبغو به هرات رفت و داوود به بلخ و ابراهیم ینال مأمور تسخیر عراق عجم گردید وایشان چنانکه در احوال سلاجقه بیاید بزودی جمیع ایران و ماوراءالنهر را تحت امر یک دولت درآوردند و علاوه بر غزنویان اکثر سلسله های جزئی را که در این ممالک هنوز بقائی داشتند برانداختند.*

مرگ سلطان مسعود در 432

پس از فرار از مرو مسعود به غزنین آمد و جمعی از امرا از جمله سباشی و بکتغدی را گرفت و به حبس به هندوستان فرستاد. سپس پسر خود مودود را به خواجه احمد عبدالصمد درتاریخ ربیع الاول 432 با لشکری گران به طرف خراسان فرستاد تا سلاجقه را از آنجا برانند و خود به قصد ییلاق عازم هند گردید و جلال الدوله محمد برادر کور خود را نیز همراه داشت. در بین راه جمعی از غلامان مسعودی به غارت خزاین سلطانی دست زدند و در میان سپاهیان همراه دو گروهی افتاد و شکست بر اتباع مسعود وارد آمد. غالبین مسعود را گرفتند و برادر کورش محمد را به تهدید به امارت برداشتند و مسعود به امر برادر در ربیع الاخر 432 محبوس شد و کمی بعد در زندان به قتل رسید.*

سلطان مسعود نیز مانند پدر مردی دلیرو رشید و جنگجو و شاعرپرور بود و بر اثر فتح ری و بلاد جبل و کرمان و سند و گرگان و طبرستان مقداری نیز بر وسعت ممالک پدری افزود اما عشرت طلبی و شرابخوارگی و استبداد بر مزاجش غلبه داشت و شکستهای بزرگی نیز که در کارهای او روی کرد بر اثر همین عیاشی مفرط و استبداد رأی او بود.* چنانکه در لشکرکشی به گرگان و معاملۀ با سلاجقه هرچند خیرخواهان دولت او را از تعقیب خیالات شخصی منع کردند آراء ایشان را نپذیرفت ودر عین انقلابات خراسان و تاخت و تاز سلاجقه دست از شرابخوارگی و عشرت بر نمی داشت و به این وسایل خود را از درک مشکلات امور خارجی غافل می نمود.*

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۷/۲۱
مهدی صادق زاده قمصری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی