تاریخ ایران

تاریخ ایران قبل و بعد از اسلام

تاریخ ایران

تاریخ ایران قبل و بعد از اسلام

تاریخ ایران

تاریخ ایران قبل و بعد از اسلام


هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است و در صورت عدم ذکر منبع شرعا حرام است

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
پیوندها

سامانیان دریک نگاه

دوشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۳، ۰۸:۰۵ ب.ظ

389-279)ه/892-999م)

« سامانیان فرزندان مردی ایرانی، از مُغان  زَرتُشتی بودند که در دهستان سامان اطراف بلخ فرمانروایی‌ داشت و سامان‌خداة نامیده می‌شد. در اواخر دوره بنی‌اُمَیّه وی مسلمان شد و بعدها به‌ دربار مأمون ‌که در زمان پدرش هارون الرشید در مَرو می‌زیست راه یافت. مأمون پس از رسیدن به خلافت، چهار پسر وی را به ‌حکومت‌ شهرهای بزرگ ماوراءالنهر و خراسان منصوب کرد*.


درسال 279ه/892م، امیراسماعیل، یکی از افراد این خاندان، پس از شکست دادن عَمرولیث بر خراسان، سیستان، ری، قزوین و سپس گرگان و طبرستان دست یافت و به خلاف صفّاریان با خلافت بغداد از در آشتی درآمد . خلفای عبّاسی نیز از او و خاندان سامانی حمایت کردند. سامانیان نزدیک به یک قرن بر مشرق ایران حکم راندند، امّا خود را شاه یا سلطان ننامیدند و تنها به عنوان امیر بسنده کردند. با این همه، شایسته ترین خاندانی بودند که پس از اسلام بر ایران فرمانروایی یافت. دوره آنان هم‌زمان با حکومت آل بویه در بخشی بزرگ از نواحی مرکز و غرب ایران بود که دامنه آن تا بغداد و دربار خلافت عبّاسی نیز می‌رسید. وجود هم زمان این دو خاندان بزرگ و مقتدر ایرانی، که در زنده ساختن زبان و آیین و فرهنگ ایران سعی بسیار داشتند، سبب شد که قرن چهارم هجری/دهم میلادی در تاریخ ایران وضعی‌ استثنایی یابد و به قرن طلایی مشهور گردد. دراین میان سهم سامانیان در تجدید عظمت کشور و باززایش فرهنگ اصیل ایران شایان توجّه است*.

ضعف نسبی بغداد، صرف بخش بزرگی ازدرآمد خزانه در داخل سرزمین های ایران و اجرای قوانینی‌ که آزادی عمل روستاییان و کشاورزان را تأمین می کرد، موجب شد که رفاه و امنیّت مادی و معنوی در کشور فراهم آید و زمینه پیشرفت‌ کار و دانش مهیّا شود. این شکوفایی اجتماعی اگرچه دیر نپایید و عوامل فرصت طلب با تظاهر به دین‌داری و با روی کار آوردن غلامان ترک وارد میدان شدند، امّا پیشرفت و سرزندگی جامعه، چنان سریع و اوج گیرنده بود که ‌فرمان‌روایان بعدی نیز تا زمانی دراز روش‌های‌ حکومتی‌ سامانیان را نگه داشتند و به احیاء فرهنگ ایران‌ کوشیدند. برگزاری‌ جشن‌های با شکوه ایرانی در زمان شاهان غزنوی و گردآوردن دانشمندان و شاعران بسیار در دربار، درواقع بازتاب درخشش آزادی در دوران سامانیان بود که راه خود را به تاریکی تعصب ترکان نیز می‌گشود.

تشکیلات دیوانی سامانی تا حدّی به تقلید از دیوان خلفای عبّاسی، ترتیب داده شده بود، که آن نیز خود به دست ایرانیان و براساس آیین مملکت داری و سازمان های دیوانی شاهنشاهی ساسانی قرار داشت. این تشکیلات چنان استوار بود که بعدها غزنویان و سلجوقیان و دیگر امرای ترک نیز تا حمله مغول به همان ترتیب حکومت کردند.

امیران سامانی در آبادانی قلمرو خود بسیارکوشیدند. کندن کاریزها وانتقال آب به نواحی مختلف از جمله کارهای سودمند آنان در این زمینه بود که در حدّ وسیعی انجام گرفت و به زندگی کشاورزان و روستاییان رونق بخشید. *در دوره امارت سامانیان زبان دَری در ماوراءالنهر و خراسان به کمال رسید و این منطقه، که‌ دور از سرزمین خلافت اعراب بود، فرصت یافت که زمینه پیدایش شاهکار زبان فارسی یعنی شاهنامه را فراهم آورد. آخرین امیر سامانی به وسیله ی سلطان محمود غزنوی از میان رفت..

امیر اسماعیل سامانی (279-295ه/892-907م(

امیراسماعیل بنیان گذار دولت سامانی است. وی درآغاز، پس از تصرّف کامل فرارود (ماوراءالنهر) که مرکز حکومت پدران و بستگانش بود، قلمرو خود را تا خراسان، سیستان، ری و قزوین گسترش داد. عَمرولیث به دست او گرفتار و به بغداد فرستاده شد و سادات علوی طبرستان نیز به وسیله سرداران او از میان رفتند.*

سامانیان برخلاف صفّاریان و علویان طبرستان و آل زیار و تا اندازه ای آل بویه که هم‌زمان به تشکیل حکومت های مستقل درنواحی مختلف ایران توفیق یافته بودند، خلفای بغداد را از نظر مذهبی می پذیرفتند و از همین رو با دستگاه خلافت روابطی حسنه داشتند. خلفای عبّاسی نیز از ایشان حمایت می‌کردند. امیر اسماعیل مردی دلیر و پرهیزگار بود. وی پس از غلبه بر دشمنان داخلی، به جهاد با کفّار و جنگ با ترکان غیرمسلمان پرداخت. به این جهت او را در تاریخ سالارغازیان خوانده اند. امّا این امر در واقع به منظور جهان گشائی و سرکوب بود.* امیر اسماعیل با این جنگ ها هم قوام مهاجم بیابان گرد را سرکوب می‌کرد و هم نیروی فزاینده بیکار را از روستاها و نواحی مختلف گرد می‌آورد و با شرکت دادن آن ها در جنگ ها و سهیم کردنشان در غنایم، از مزاحمتشان برای دستگاه خلافت و حکومت های داخلی می‌کاست. این جنگ ها و غَزَوات غنایم بسیار به درون ایران و از آن جا به دربار خلافت سرازیر می‌کرد.

امیر اسماعیل با عدل و انصاف و عطوفتی که از خود نشان می‌داد محبوب مردم بود. وی اسیران جنگی را بدون دریافت سربها آزاد می‌کرد و آنان را به کارهای لشکری یا کشاورزی و آبادانی می‌گماشت. این‌سیاست، همراه‌ با خصوصیات‌ اخلاقی امیراسماعیل،* موجب شد که در روزگار سامانیان، هرچند ایران هرگز از جنگ و ستیز دائم و توطئه وکشمکش داخلی در امان نماند، امّا آرامش و امنیتی نسبی فراهم آید و همراه با پیشرفت و آبادانی زمینه‌ای مساعد برای علم وادب و شعر و هنر پدید آورد.

امیراسماعیل‌سامانی کمی پس از غلبه بر ترکان درسال 295ه/907م در بخارا که سخت مورد علاقه او بود درگذشت. آرامگاه او هنوز در شهر بخارا برجاست.

امیرنصر سامانی (301-333ه/913-942م(

نصربن احمد سامانی پس از پدر بزرگ خویش، امیر اسماعیل مؤسس سلسله سامانی، مشهورترین فرد این خاندان است. وی پس از پدرش که به دست غلامان خود کشته شده بود به امارت رسید. درآن هنگام نصر تنها هشت سال داشت. امّا وزیر او ابوعبدالله جیهانی، که از دبیران و دانشمندان آزاد اندیش آن روزگار بود، کارها را به نیکو ترین صورت به انجام می‌رساند. نصربن احمد از آغاز قرن چهارم هجری/ دهم‌میلادی به‌مدّت‌ سی‌سال در شکوفاترین و پُربارترین و شادترین دوران تاریخ ایران پس از اسلام فرمان روایی کرد. آغاز حکومت او با طغیان مدّعیان بسیار همراه بود. امّا شجاعت و دلاوری سپهسالار و تدبیر وزیران و مشاوران بزرگ او جیهانی و ابوالفضل بَلعَمی، به زودی همه مشکلات را فرو نشاند.

امیر نصر در اواخر دوران حکومت خود به اسماعیلیان گروید یا گرایش زیاد بدان ها داشت و این امر موجب رنجش خلیفه بغداد و غلامان ترک او را که سنّی مذهب بودند، فراهم آورد. سرانجام بر اثر توطئه ی آن ها، درحالی که بیمار بود ناچار از فرمانروایی کناره گرفت و پادشاهی را به پسر خود، نوح، واگذاشت.

امارت سی ساله امیر نصر نزدیک به یک سوّم از دوران صدساله حکومت سامانیان را در بر می‌گیرد، دورانی که بزرگ ترین وزیران و دانشمندان و شاعران و دهقانان ایرانی در عرصه تاریخ پدید آمده اند. درباره شادکامی‌ عمومی ‌دوران نصر بن احمد سامانی درکتاب چهار مقاله نظامی عروضی توصیفی می‌خوانیم که نشان می‌دهد،* حتی پس از دو قرن ازگذشت آن روزگار هنوز مردم چگونه خاطرات خود از آن دوران را به یاد می‌آورده اند. این توصیف از زبان مردمان عادی نقل شده و بنابراین تنها در باره شادکامی امیر نیست بلکه وضع عمومی مردم و وفور و تنوّع نعمت را تصویر می‌کند: «نصربن احمد. . . یکسال به بادغیس بود که خرّم ترین چراخورهای خراسان و عراق است. . . چون ستوران بهار نیکو بخوردند، نصر بن احمد روی به ‌هرات نهاد. . . انگور در غایت شیرینی در رسید. . . صد و بیست لون انگور، هریک از دیگری لطیف تر و لذیدتر،. خوشه ای پنج من، سیاه چون قیر و شیرین چون شکر. . . و از جانب سیستان نارنج آوردن گرفتند و از جانب مازندران تُرَنج رسیدن گرفت و زمستانی گذاشتند در غایت خوشی . . . و امیر گفت کجا رویم که از این خوش تر مقام گاه نباشد.» این همان سفری است که چهارسال پایید و در پایان آن رودکی با سردادن نغمهء «بوی جوی مولیان آید همی» امیر را راهی بخارا پایتخت سامانیان کرد.

ابوعبدالله جیهانی، وزیر نصربن احمد، از بزرگان تاریخ ایران است. وی مردی بود عاقل و جهان‌دیده. در دوران وزارت خود به همه جا نامه نوشت تا کتاب هایی درآیین مملکت داری و آداب و رسوم پادشاهی برای او بفرستند.* از میان آن ها آن چه را نیکوتر بود برمی‌گزید و در دربار بخارا معمول می‌کرد. وی کتابی درباره جغرافیای سرزمین های همسایه نوشت و به مطالعه درباب آداب و رسوم اقوام گوناگون پرداخت. این امر جهان گردان بسیاری را به دربار بخارا کشاند و شهرت و آوازه پایتخت سامانیان را در سراسر جهان و کشورهای اسلامی به بالاترین حد رساند. درهمین زمان بود که بین بخارا، دربار ابونصر سامانی، و پایتخت خاقان چین روابط نزدیک برقرار گردید و درباره ازدواج دختر خاقان با پسر امیرسامانی سخن ها گفته شد. بعد از جیهانی، ابوالفضل بَلعَمی به وزارت امیر نصر رسید ومقام بخارا را تا حدّ شکوه دربار بغداد بالا برد. ابوالفضل و پسرش ابوعلی بَلعَمی مردمی دانا و هنرپرور و ادب دوست بودند. ابوعلی بَلعَمی تاریخ طبری‌ را که ‌نخستین و بزرگ‌ترین تاریخ کامل جهان بود به فارسی برگرداند.

شعر در آن روزگار وسیله تبلیغات مهمّی بود و سامانیان فرهنگ دوست، شاعران طراز اوّل بسیار به دور خود گرد آورده بودند. در دربار امیرنصر سامانی، علاوه بر رودکی ، که پدرشعر فارسی خوانده شده است، شاعران نام آور دیگری نیز رفت‌ و آمد می‌کردند.* یکی از آنان، دقیقی طوسی، نظم شاهنامه منثور ابومنصوری را آغاز کرد. امّا کارش نا تمام ماند تا پس از او فردوسی به آن کار خطیر دست یازید. بخشی را که دقیقی به نظم آورده بود فردوسی درشاهنامه خویش گنجاند و نام او را نیز درکنار نام خود جاودان ساخت.»      [1]

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۷/۲۱
مهدی صادق زاده قمصری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی