نوع حکومت خوارزمشاهیان
خوارزمشاهیان رو به توسعه
ایل ارسلان، پسر کوچکش سلطان شاه را به جانشینی خود گماشت؛ اما با حضوربرادرش تکش نوبت به وی نرسید. سلطان شاه حکومت مرو وسرخس ونساوابیورد را گرفت که تا سال 589 ـ که درگذشت ـ در آنجا حکومت داشت. آن زمانقلمرو وی به قلمرو تکش افزوده شد. میان این دو برادر نیز سالها نزاع ودرگیریبود وهر بار شماری از مردم در آن میانه کشته میشدند.
علاءالدین تکش یکی از نیرومندترینِ خوارزمشاهیان است. وی در سال 588 برری مسلط شد وپس از آن، در سال 590 با کشتن طغرل فرزند ارسلانشاه، آخرینشاه سلجوقی، سلسله سلجوقی را منقرض کرده عراق عجم را نیز ضمیمه قلمروخویش کرد. وی همچنین المؤید حاکم نیشابور را که پس از اسارت سلطان سنجربر آن نواحی غلبه کرده بود، کشت وخراسان را بهطور کامل زیر سلطه خود درآورد.
اکنون تکش به دنبال آن بود تا خلیفه فاطمی الناصر را وادار کند تا قلمرو سابقسلجوقیان را به او واگذار کند. با عدم موافقت خلیفه، اختلاف میان خوارزمشاهیانوعباسیان بالا گرفت. تکش در جنگی با ترکان کافری که بخارا را اشغال کرده بودندـ ختائیان ـ آن شهر را در سال 594 از آنان باز پس گرفت. تکش در سال 596درگذشت. این زمان قلمرو خوارزمشاهیان توسعه زیادی یافته بود.
علاءالدین محمد فرزند تکش به جانشینی پدرش رسید. همان آغاز، دولتغوری به رهبری غیاث الدین وشهاب الدین غوری به قصد تصرف نیشابور، مرووسرخس به این مناطق هجوم آوردند وآنها را تصرف کردند. علاءالدین محمد بهسرعت مناطق مزبور را به سال 599 پس گرفت. وی تا سال 602 که توانست غوریانرا سرکوب کند، درگیر آنها بود. پس از آن، به قصد توسعه قلمرو خویش، ابتدامازندران را تصرف کرد. پس از آن به سوی ترکان کافر که سمرقند را تهدیدمیکردند تاخت که از آنان شکست خورد وبه اسارت درآمد. زمانی که از اسارتدرآمد، بار دیگر بر آنان هجوم برد وآنها را قلع وقمع کرد. بسیاری از مورخان براین باورند که از میان بردن این ترکان کافر، سبب شد تا مغولان راحتتر بتوانند بهماوراءالنهر وخراسان یورش برند.
علاءالدین محمد توانست کرمان وسیستان تا سواحل رود سند را تصرف کردهودر سال 612 دولت غوری را که در غزنه حکومت داشت، براندازد. این زماندولت خوارزمشاهی، بزرگترین دولت دنیای اسلام بود. قلمرو آن در شرق به هندودر غرب به عراق میرسید.
علاءالدین محمد قلمرو خویش را چهار قسمت کرد. بخش شرقی را شاملغزنه تا هند وبُسْت به جلال الدین منکبرنی ـ یا منکبرتی ـ فرزند بزرگش سپرد. بخششمالی، شامل خراسان وخوارزم ومازندران را به قطب الدین ازلاغ شاه فرزنددیگرش که ولی عهدش نیز بود، داد. قسمت جنوبی را به غیاث الدین پیرشاهوقسمت غربی را تا عراق عجم به رکنالدین غورشایجی سپرد.
با همه این وسعت، دولت خوارزمشاهی دیری نپایید. مغولان در سال 617 بهخوارزم رسیدند وآن شهر را تصرف کردند. سلطان نیز اندکی بعد در یکی از جزایردریای مازندران درگذشت. وی زمان کوتاهی پیش از درگذشت خود، ولایتعهدی را به فرزند بزرگش جلال الدین منکبرنی سپرد که در آن شرایط کارعاقلانهایبود.
جلال الدین جنگهایی با مغولان داشت که نتوانست حملات آنها را متوقفکند. از این سو، توانست آذربایجان را به قلمرو خود بیفزاید وبا نیروهای عباسی نیزدرگیر شود. با همه تلاشی که او کرد، مشکل مغولان، مشکلی نبود که او بتواند دربرابرش بایستد. وی اندک اندک از برابر آنها گریخت تا آن که در سال 627 در یکی ازمناطق کوهستانی کردستان توسط کردی کشته شد ودولت خوارزمشاهی خاتمه یافت.
سلاطین خوارزمشاهی سالهای حکومت
انوشتگین غرشاه 470-490
قطب الدین محمد بن انوشتگین 490-521
اتسز بن محمد 521-551
ایل ارسلان بن اتسز 551-568
محمود بن ایل ارسلان 568-589
تکش بن ایل ارسلان 589-596
علاء الدین محمد بن تکش 596-617
جلال الدین منکبرنی بن محمد 617-628
خوارزمشاهیان وخلافت عباسی
یکی از دشواریهای خوارزمشاهیان، ارتباطشان با خلافت عباسی بود. تا این زمان،دولت سلجوقی از طرف عباسیان به رسمیت شناخته میشد. گذشت که اتسزدرصدد برآمد تا حکم مستقلی از مقتفی عباسی (530 ـ 555) بگیرد. رشیدالدینوطواط، منشی معروف وی، چندین نامه از طرف خوارزمشاه به مقتفی نوشتوضمن آنها با بدگویی از سنجر (که اندکی مورد تنفر عباسیان نیز بود) ونیز بیانسوابق اجدادش در جهاد با کفّار، از او خواست تا سلطنت خوارزمشاهیان را بهرسمیت بشناسد. وی در این نامهها، با عبارات بلیغی، اظهار اطاعت میکرد. همینروابط با مستنجد (555 ـ 566) و مستضیء عباسی (566 ـ 575) نیز برقرار بود.روشن بود که با سلطه سلجوقیان بر بغداد، این کار برای خلیفه دشوار بود.
خلیفه بعدی الناصر لدین الله (575 ـ 622) بود که چهل وهشت سال خلافتکرد. ناصر در سال 584 با سپاه سلطان سلجوقی درگیر شد وشکست خورد. پس ازآن وی به اختلاف میان خوارزمشاهیان وسلطان طغرل سلجوقی دامن زد تا آن کهطغرل در سال 590 توسط خوارزمشاهیان کشته شد. این بار درگیری میانخوارزمشاهیان والناصر آغاز شد؛ چرا که خواست خوارزمشاهیان آن بود تا به نامآنها در بغداد خطبه خوانده شود، چیزی که الناصر با آن موافق نبود. وی بهعکس،خواستار آن بود تا بهطور مستقیم بر سرزمینهای تحت سلطه سلجوقیان حکومت کند.
الناصر در سال 591 سپاهی به سوی اصفهان فرستاد تا آن شهر را از دستخوارزمشاهیان به در آورد وچنین شد. همین اتفاق درباره همدان وخوزستان افتاد.این وضعیت دیری نپایید؛ چرا که سال بعد میان سپاه سلطان وخلیفه درگیری پیشآمد که سپاه خلیفه شکست خورد وخوارزمشاهیان بر خوزستان، همدان واصفهانمسلط شدند.
خوارزمشاهیان در حکومت داری، رفتار انسانمنشانهای در پیش نگرفتهوظلمی فراوان به مردم کردند. راوندی ـ که البته طرفدار سلجوقیان است ـمینویسد: «غزان در خراسان آن بیرحمی ننمودند که خوارزمیان با عراقیان از خونبه ناحق وظلم و نهب و خرابی». به همین دلیل مردم نیز از آنان متنفر بودند. افزون برآن، خوارزمیان سخت از مردم عراق عجم بیگانه بودند. با این حال، قدرتخوارزمشاهیان، مانع از آن بود که خلیفه یا مردم بتوانند کاری از پیش ببرند.
الناصر خواستار آن بود که علاءالدین تَکَش به سرزمین آباء واجدادی خویشقانع باشد؛ اما تکش حکومت خوزستان را میخواست. ناصر از سلطان غوریخواست تا به خوارزم حمله کند. تکش که خطر را دریافت، از ترکان کافر آن سویسیحون خواست تا هماهنگ با یکدیگر به غزنه حمله کنند. این اقدام در سال 594انجام گرفت. ترکان شکست خورده بازگشتند.
خوارزمشاه که نتوانسته بود کاری انجام دهد، با خلیفه صلح کرد وخلیفه نیزخلعت سلطنت برای وی فرستاد. تکش در سال 595 درگذشت.
در سالهای نخست سلطنت بیست ویک ساله علاءالدین محمد (596 ـ 617)،روابط او با الناصر حسنه بود؛ اما پس از استقرار کامل وی بر سلطنت وهوس آمدننام وی در خطبه در بغداد، روابط تیره شد. علاءالدین محمد که قدرت بیچونوچرایی یافته بود، مصمم شد تا خلافت عباسی را منحل کرده وبا یکی از علویانبیعت کند. این اقدام او چندان طرفداری نداشت؛ چرا که عامه مردم، بهویژهدرخوارزم سنی بودند وحتی در همانجا نیز نام خلیفه را از خطبهحذفنکردند. اختلاف میان آنها رو به فزونی گذاشت تا آن که در سال 614علاءالدین محمد، عازم عراق شد. هنوز چندی از همدان دور نشده بود که هوابسیار سرد شد وسربازان واستران بسیاری از خوارزمشاه تلف شده مجبور بهبازگشت شد. این وضعیت، در میان مردم، به عنوان یک امداد الهی تلقی شد. ازسوی دیگر الناصر متهم شده است که برای نابودی خوارزمشاهیان، از مغولانخواسته است تا به عراق بیایند. این مسأله را برخی از محققان انکار کردهاند.
گفتنی است که خلافت ناصر، یکی از طولانیترین خلافتها در دوره عباسیاناست. ویژگی دیگر الناصر آن بود که خود شخصا عقیده به مذهب امامی داشت؛درست همان طور که مادرش چنین بود. این تشیع تا آنجا بود که بنای سرداب امامزمان علیهالسلام در شهر سامرا، به دستور وی ساخته شد. کتیبه مزبور به نام او،تاکنون برجای ماندهاست. در این دوره وپس از آن، شمار فراوانی از دبیرانومنشیان بغداد شیعه بوده واختلافات مذهبی در این شهر به شدت کاهش یافته بود.
ما در باره روابط عباسیان و خوارزمشاهیان در جریان حمله مغول، در مجلدآینده مطالبی خواهیم داشت.
خلفای عباسی سالهای خلافت
ابوالعباس عبدالله سفاح 132 ـ 136
ابوجعفر عبدالله منصور 136 ـ 158
ابوعبدالله محمد المهدی 158-169
ابومحمد موسی الهادی 169-170
ابوجعفر هارون الرشید 170-193
ابوموسی محمد الامین 193-198
ابوجعفر عبدالله المأمون 198-218
ابواسحاق محمد معتصم 218-227
ابوجعفر هارون الواثق 227-232
ابوالفضل جعفر المتوکل 232-247
ابوجعفر محمد المنتصر 247-248
ابوالعباس احمد المستعین 248-252
ابوعبدالله محمد المعتز 252-255
ابواسحاق محمد المهتدی 255-256
ابوالعباس احمد المعتمد 256-279
ابوالعباس احمد المعتضد 279-289
ابومحمد علی المکتفی 289-295
ابوالفضل جعفر المقتدر 295-320
ابومنصور محمد القاهر 320-322
ابوالعباس احمد الراضی 222- 329
ابواسحاق ابراهیم المتقی 329-333
ابوالقاسم عبدالله المستکفی 333-334
ابوالقاسم فضل المطیع 334-363
ابوالفضل عبدالکریم طائع 363-381
ابوالعباس احمد القادر 381-422
ابوجعفر عبدالله القائم 422-467
ابوالقاسم عبدالله مقتدی 467-487
ابوالعباس احمد المستظهر 487-512
ابومنصور فضل المسترشد 212-529
ابوجعفر منصور الراشد 529-530
ابوعبدالله محمد المقتفی 530-555
ابوالمظفر یوسف المستنجد 555-566
ابومحمد الحسن المستضیء 566-575
ابوالعباس احمد الناصر 575-622
ابونصر محمد الظاهر 622-623
ابوجعفر منصور المستنصر 623-640
ابواحمد عبدالله مستعصم 640-656
سقوط بغدادبه دست مغولان 656