آل بویه در یک نگاه
« آلبویه، که به دیلمیان نیزشهرت دارند، فرزندان ماهیگیری فقیر از مردم دیلَمان به نام ابو شجاع بودند که در آغاز قرن چهارم هجری/دهم میلادی به خدمت سپاهیگری نزد ماکان کاکی، سردار امیرنصر سامانی، و پس از او مرداویج زیاری درآمدند. سه پسر بویه، علی، حسن و احمد به تدریج قدرت یافتند و با گرفتن القاب ازخلیفه بغداد حکومت نواحی مختلف را به دست آوردند.* پیشروی برادران بویه درنقاط مختلف ایران، عاقبت خلیفه را واداشت که احمد معزّالدوله را به سرداری خود بشناسد. درآن زمان بغداد با آشفتگی تمام دردست غلامان ترک بود و خلیفه درواقع اختیاری ازخود نداشت. معزّالدوله درسال 334ه/945م بغداد را محاصره کرد و پس از فتح آن خلیفه را کور و برکنار نمود و دیگری را به جای او نشاند.
آلِ بویه هریک حکومت ناحیه ای از ایران و دیگر سرزمین های اسلامی را داشتند، امّا مطابق سنن قومی، همگی از بزرگ تر خانواده اطاعت میکردند. هنگامی که علیعمادالدوله برادر بزرگ تر درگذشت برادرزاده اش فناخسرو (پناهخسرو) عضدالدوله را جانشین خود کرد. عضدالدوله با جنگ و مصالحه، دیگر افراد خانواده را مطیع خود گرداند و در شیراز که پایتخت آلِ بویه بود، درباری با شکوه و مقتدر تشکیل داد. فرمانروائی آخرین فرد دودمان آل بویه به دست سلطان محمود غزنوی برافتاد.
آلِ بویه که بیش از150 سال در ایران حکومت داشتند پیرو مذهب زیدی شیعه و نخستین خاندان ایرانی بودند که خلفای بغداد را چون بازیچهای دراختیار گرفتند،*یکی را برمیداشتند ودیگری را به جای او مینشاندند. هم درزمان ایشان بود که مراسم سوگواری عاشورا در بغداد برگزار گردید. غلامان ترک که تا این زمان در دستگاه خلافت قدرتی فراوان داشتند، در زمان ایشان به دور رانده شدند و آلِ بویه فرصت یافتند که خراج روستاییان وکشاورزان ایرانی را صرف آبادی دهات و شهرهای ایران کنند.
ساختن کاریزها، لای روبی قنات ها و ایجاد بندها و سدها که آب رودخانهها را به نواحی بلندتر سوارکند، دراین زمان رواج بسیار داشت. جمعی از دانشمندان و مجرّبان در امور کشاورزی به خدمت دربار درآمدند و دشت خوزستان ونواحی فارس و اصفهان را چنان آباد و حاصلخیز کردند که نه تنها برنج و نیشکر و مرکّبات، که از محصولات سنّتی روزگار ساسانیان دراین نواحی بود، بلکه گندم و جو و ارزن که آن را نان تهی دستان مینامیدند از این نواحی به فراوانی برداشت میشد.* کِشت انواع نخل، زیتون، پنبه و کَنَف و دیگر محصولات غذایی و صنعتی دراین زمان رونق بسیار داشت. شرحی که جهانگردان متعدّد این روزگار از آبادانی وفراوانی درقلمرو آل بویه نوشتهاند بسیار خواندنی است.
بافت پارچههای ابریشمی و زربَفت و قالی و قالیچههای گران بها و ساخت مصنوعات فلزّی وسفالین نیز همراه با تجارتی پُررونق و مبادلات حوالهای و صرافی(بانکی) نیز در این زمان رواجی قابل ملاحظه داشت .در عرصه شعر و ادب نیز بارگاه شاهان آل بویه مورد اقبال شاعران و نویسندگان بهنام شد.
عضدالدوله (338-372ه/949-982م)
فِناخسرو عضدوالدوله بزرگ ترین پادشاه آل بویه و یکی از فرمان روایان به نام ایران است. وی پسر رکنالدوله و جانشین عموی بزرگترش عمادالدوله بود. هنگامی که وی در شیراز به تخت سلطنت نشست کمتر از چهارده سال داشت. امّا حمایت پدر و عموها و هشیاری و کاردانی خود او، به زودی او را به قدرتی بزرگ رساند. احترام عمیق افراد خانواده بویه به یکدیگر و اطاعت بی چون و چرا از بزرگ تر که از رسم های دیرین ایرانیان بود، برادران بویه را سخت به هم میپیوست. با وجود این عضدالدوله در سال های حکومت خود یک بار با عموی کوچک تر و باردیگر با پسر او به نبرد برخاست. امّا میانجیگری پدرش او را برجای خود نشاند و به اختلاف ها پایان داد و این خود زمینه ای فراهم ساخت که در سال های بعد او را که خواهان تسلّط بر بغداد بود به آرزوی خویش برساند. عضدالدوله پس از تسلّط بر این شهر، در سال 366ه/976م، به پاس پیروزی برای زیارت مرقد علی بن ابیطالب(ع) به نَجَف رفت و بقعه ای برآن مزار شریف بنا کرد.
عضدالدوله نخستین فرد از خاندان بویه بود که خود را شاهنشاه خواند. او را در قدرت و شکوه با سلطان محمود غزنوی مقایسه کرده اند.* سیمای ستایش انگیزی که نویسندگان روزگار از عضدالدوله ترسیم کرده اند او را مردی شایسته و با اراده نشان میدهد. درعین حال، عضدالدوله در اجرای قوانین و رعایت عدالت گاه تا حد خشونت سنگدل بود. آوردهاند که وی کنیز زیبا روی خود را فقط به آن سبب که او را زیاده به خود مشغول میداشت در رودخانه انداخت و غرق کرد. زندگی اش پُر تجمّل بود. نسب نامه ای که خاندان او را به بهرام گور، شاهنشاه ساسانی، میرساند برای خود ترتیب داد. وی نزدیک شیراز شهرک زیبایی آراسته به باغ ها و سراهای عالی به نام خود ساخته بود که سیصد و شصت اتاق داشت و درآن تالار بزرگی به کتابخانه اختصاص داده شده بود. عضدالدوله بر همه جشن های با شکوه ایرانی، دوجشن دیگر افزود که یکی درسال روز تولد او و دیگری در یاد روز ساختمان این شهر برگزار میشد. نوشته اند که وی عشقی تمام به خوشباشی و شادکامی داشت و در جشن ها و عیدها نه تنها یاران و امیران دربار که مردمان عادی را به شادی میخواند.
در آن زمان ضعف دستگاه خلافت بغداد امکان می داد که بیشتر مالیات ها صرف آبادانی روستاها گردد.* تأمین آب برای کشاورزان از طریق کندن کاریزها و بستن سدها و بندها از مهم ترین اقدامات عضدالدوله بود. او به ساختن بناها، بیمارستان ها و کتابخانهها درنقاط مختلف قلمرو خود نیز علاقه ای وافر داشت. بیمارستان عضدی در بغداد، پُل اعجابانگیز اهواز، بازار زیبا وبزرگ رام هرمز، سدّ عظیم استخر درفارس و بندامیر که در مَروْدشت بر روی رودخانه کُر بسته شده است، ازساختمانهای مشهور آن زمان بود. بسیاری از آن ها تا امروز نیز برجای مانده است. عضدالدوله را در عشق به آبادانی با شاپور اوّل ساسانی مقایسه کردهاند که آثار او پس از نزدیک به هجده قرن هنوز باقی است.
عضدالدوله دانشمندان، شعرا، اهل فکر و فلسفه و بزرگان دین و هنر را نیز سخت گرامی میداشت. توجّه او نه تنها به شعر و ادب بلکه به علوم ریاضی، به خصوص هندسه و نجوم، زبان زد بود. کتابخانه عظیم شیراز را که به فرمان او تأسیس شد باید نشان دیگری علاقه و آگاهی او به دانش های زمان دانست. دیگر افراد خاندان بویه نیز درعشق به مطالعه و پرورش دانشمندان وصاحبان قلم و اندیشه مقامی والا داشته اند.* صاحببن عبّاد، از وزراء و نویسندگان معروف ایرانی، نیز در دربار امیران آل بویه میزیست و مُتِنَبّی، شاعر مشهور عرب هم، در دربار عضدالدوله به شهرت رسید. اگرچه این دو تن عرب زبان بودند و صاحب بنعبّاد در نویسندگی به عربی اصرار میورزید، امّا آل بویه از ترویج زبان فارسی نیز غفلت نمی ورزیدند. از همین رو، بسیاری از شاعران و نویسندگان ایرانی، خودرا به دربار ایشان منسوب داشته اند.
عضدالدوله چنان مفتون زیبایی و سرخوشی و سازندگی بود که از مرگ میهراسید و آن را سخت ناگوار میشمرد.* نوشته اند که وی نام شهرگور، شهری در استان فارس، را به فیروزآباد برگرداند، زیرا آن را به فال بد میگرفت. نیز فرمان داده بود که گرداگرد قبرستان های درون شهر دیواری بلند بسازند تا چشم او بر گور مردگان نیفتد. با این همه، خود در چهل و هشت سالگی براثر بیماری صرع درگذشت. آوردهاند که وی در مدّت بیماری با خشونت تمام دیگران را از حال خود بیخبر گذاشت. حتّی پسرش، ابوالفوارس شیردل (شرفالدوله)، را که می خواست از احوال پدر جویا شود به کرمان تبعید کرد.
دولت آل بویه در زمان عضدالدوله به اوج شکفتگی و عظمت رسید. قلمروآن از دریایخَزَر تا عُمّان و از دشت کرمان تا آن سوی فُرات وسعت داشت. براین همه باید طبرستان و گیلان و سیستان تا سِند را نیز افزود،* زیرا امیران این نواحی همه از عضدالدوله اطاعت میکردند و هدایای فراوان برای او میفرستادند. امیرحَلَب و خلیفه فاطمی مصر و امپراطور بیزانس در فرصتهای گوناگون اظهار دوستی، و درمواقع سختی دست یاری به سوی او دراز میکردند.
آرامگاه عضدالدوله در نَجَف اشرف، کنار تربت علی بن ابیطالب(ع) قرار دارد.»[1]
[1] - به نقل از سایت« بنیاد مطالعات ایران- http://www.fis-iran.org/fa/resources/iranhandbook »
* سایت تخصصی تاریخ اسلام.