تاریخ ایران

تاریخ ایران قبل و بعد از اسلام

تاریخ ایران

تاریخ ایران قبل و بعد از اسلام

تاریخ ایران

تاریخ ایران قبل و بعد از اسلام


هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است و در صورت عدم ذکر منبع شرعا حرام است

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
پیوندها

بقیه سلاطین غزنوی

دوشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۳، ۰۸:۱۶ ب.ظ

4- سلطان مودوبن مسعود(432-441)

در موقعی که مسعود در کنار شط  سند به قتل رسید و محمد به دستیاری دشمنان مسعود به امارت برداشته شد، مودود در خراسان بود.* از آنجا با خواجه احمد عبدالصمد به غزنین آمد و به جای پدر بر تخت سلطنت نشست و پس از تهیۀ سپاهیانی به جنگ با محمد عم خود پرداخت و او را که تا تاریخ قتلش چهارماه دیگر امارت کرده بود( از ربیع الاخر تا شعبان 432) گرفت و کشت و قاتلین پدر را نیز بسختی تنبه کرد و غزنین او را مصفا شد لیکن در قدم اول با قیام برادرش مجدود که از طرف پدر در هند حکومت داشت مصادف گردید. مودود لشکری به سرکوبی برادر فرستاد ولی قبل از تلاقی طرفین، مجدود شبانه مُرد و شر او به این وسیله دفع گردید و متصرفات غزنویان در هند اطاعت مودود را گردن نهادند.*

در سال 435 مودود به قصد گرفتن خراسان لشکری به آن حدود فرستاد اما ایشان از اَلب اَرسَلان پسرطغرل سلجوقی شکست یافتند و با هزیمت به غزنین برگشتند وچون مودود درهمین تاریخ گرفتار قیام سه نفر از راجه های هندو شد،* ناچار به سمت هند متوجه گردید و راجه های عاصی را که بر لاهور تاخته بودند مغلوب ساخت و پس از گرفتن قلاعی چند و مطیع نمودن ایشان به غزنین برگشت.

در آخرعمر مودود به خیال پس گرفتن ممالک از دست رفتۀ پدری با چند نفر از ملوک اطراف مثل ابوکالیجار دیلمی و خاقان ترک بر ضد سلاجقه اتحاد کرد و قرار شد که متحدین از سه طرف بر سلجوقیان بتازند. لشکریان ابوکالیجار در کویر لوت دچار صدمات بسیارشدند و خود او نیز مریض گردید و به اصفهان برگشت.* مودود نیز به محض حرکت از غزنین به قولنج مبتلا آمد و به پایتخت برگشت و کمی بعد یعنی در بیستم رجب 441 مُرد. فقط  ترکان در حدود خراسان و خوارزم چندی به غارت و تاخت تاز پرداختند و پس از شکست از سلاجقه به اوطان خود مراجعت نمودند.

5 و 6- علی بن مسعود و مسعود بن مودود(دوماه از رجب تا رمضان 441)

پس از مرگ مودود، امرا پسر صغیرش مسعود ثانی را امیر خواندند لیکن پس از پنج روز عم او ابوالحسن علی بن مسعود اول را که بهاءالدوله لقب داشت با او در امارت شریک کردند و قریب دو ماه کار سلطنت غزنوی به این شکل می گذشت تا آنکه عبدالرشید پسر دیگر سلطان یمین الدوله محمود که به دست مودود برادرزادۀ خود محبوس شده و پس از مرگ او نجات یافته بود از بست به غزنه تاخت و تاج و تخت را به تصرف خویش آورد.*

7- عبدالرشیدبن محمودبن سبکتکین(441- 444)

عبدالرشید با اینکه مردی فاضل و عاقل بود و شجاعت و جرأتی که لازمۀ سلطنت باشد نداشت و تحت نفوذ یکی از حاجبان برادرزاده اش مودود یعنی طغرل می زیست و چون استبداد طغرل در کارها بالا گرفت،* عبدالرشید به خیال دور کردن او وی را به سیستان به جنگ سلاجقه فرستاد. طغرل در نتیجۀ نبردی که با گماشتۀ یبغو در سیستان و الب ارسلان درخراسان کرد و فی الجمله فتوحاتی که او را دست داد مغرور شد و به غزنه بازگشت و بر خداوند خود عبدالرشید عاصی شد و او را گرفت و با نه تن دیگر از شاهزادگان غزنوی کشت و خود به امارت نشست.

امارت این طغرل که او را طغرل کافر نعمت لقب داده اند، چهل روز بیش نکشید چه او نیز به نوبۀ خود به دست یکی دیگر از غلامان غزنوی به قتل رسید. امرا  فرخزاد پسر سلطان مسعود اول را که در یکی از قلاع محبوس بود آورده به امارت نشاندند.*

8- فرخزادبن مسعودبن محمود(444-451)

فرخزاد مدت هفت سال پادشاهی کرد. واقعۀ مهم سلطنت وی لشکرکشی اوست به خراسان و شکست دادن یکی از سرداران الب ارسلان و اسیرکردن او.* جغری بیک داوود پدر الب ارسلان فرخزاد را شکست داد و او را به رها کردن سردار اسیر خویش مجبور نمود و فرخزاد با جغری بیک صلح کرد.

9- ظهیرالدوله ابراهیم برادر فرخزاد(451-492)

سلطان ابراهیم پس از جلوس به جای برادر در قدم اول با جغری بیک سلجوقی از در صلح درآمد و مصمم شد که حال نزاعی را که از زمان مودود تا این تاریخ مابین اصحاب جغری بیک و پسرش الب ارسلان و لشکریان غزنوی بر سر تصرف خراسان باقی بود،* برطرف سازد چه تا این وقت نه سلاجقه به برافکندن غزنویان ازغزنین قادر آمده بودندنها غزنویان به پس گرفتن خراسان.

ابراهیم و جغری عهدنامه ای نوشتند و قرار گذاشتند که هر یک از دو امیر هرچه را در تصرف دارند، مالک باشند و متعرض مایملک یکدیگر نگردند و خون مردم به این علت بی سبب ریخته نشود. این معاهده مدتها از جانب طرفین مرعی و ملحوظ بود چنانکه در نتیجۀ همین صفا و یگانگی الب ارسلان دختر سلطان ابراهیم را به زوجیت یکی از پسران خود درآورد و ملکشاه پسردیگر او نیز بعدها دختر خود را به پسر سلطان ابراهیم یعنی مسعود به زنی داد.*

سلطان ابراهیم پادشاهی عادل و عاقل و دیندار بود و چهل ودو سال بآرامی و راحت امارت کرد و در این مدت چند سفر به عنوان جهاد به هندوستان رفت از جمله در سال 472 به فتح چند قلعه و گرفتن مقداری غنیمت و اسیر موفق آمد.* مراتب دینداری او تا آنجا بود که در سال سه ماه روزه می گرفت و سالی یک قرآن به خط  خود می نوشت و به خانۀ کعبه می فرستاد. حکومت هندوستان درعهد ابراهیم از سال 469 تا حدود 480 با یکی  از پسران او که سیف الدوله محمود نام داشت، بود و این محمود که در هندوستان غالبا به جهاد اشتغال داشت مخدوم و ممدوح  مخصوص شاعر بزرگ مسعود سعد سلمان است که خود نیز از امرا و لشکرکشان بوده و دررکاب سیف الدوله محمود شمشیر می زده است.*

10- علاءالدوله مسعودبن ابراهیم(492- 509)

چون علاءالدوله مسعود در سال 492 به امارت نشست، پسر خود امیرعضدالدوله شیرزاد را به حکومت هندوستان فرستاد و عضدالدوله که نیز از ممدوحین مسعود سعد سلمان است درهندوستان فتوحات بسیار کرد و تا حدودی که غزنویان فقط در عهد سلطان محمود به آنجا رسیده بودند، پیش تاخت به علاوه قسمتی از پنجاب نیز به تصرف مسعود سوم درآمد. زوجۀ مسعود چنانکه اشاره کردیم دختر سلطان ملکشاه سلجوقی و خواهر سلطان سنجر بود.*

11- ارسلان شاه پسر مسعود سوم(509-511)

بعداز مرگ علاءالدوله مسعود، پسرش ارسلان شاه به جای او نشست لیکن برادرش شیرزاد مدعی او شد. ارسلان شاه او را کشت و برادران دیگر به جز بهرام شاه که به خراسان پیش خال خود سنجر گریخت به حبس انداخت و با مادر بهرام شاه که مادر سببی ارسلان شاه بود به استخفاف رفتارنمود.*

ارسلان شاه تا تاریخ شوال 511 در غزنین سلطنت می کرد. در این تاریخ سنجر که از برادر خود سلطان محمد بر خراسان حکومت داشت پس از پیمانی که درمرو با بهرام شاه بست، امیر اُنَر از امرای خود را با بهرام شاه روانۀ سیستان نمود و در آنجا امیر ابوالفضل نصربن خلف ملک نیمروز نیز به ایشان پیوست و سنجر هم با وجود اینکه سلطان محمد او را از این خیال منع کرده بود،* عازم غزنه شد و در یک فرسنگی غزنه به تاریخ شوال 511 ارسلان شاه را شکستی سخت داد و امیر ابوالفضل سیستانی در این جنگ رشادتهای فوق العاده به ظهور رساند.* سنجر با فیروزی تمام به غزنه وارد شد و بهرام شاه را به سلطنت نشاند و او بنابر پیمانی که با سنجر کرده بود، قبول نمود که خطبه را ابتدا به نام خلیفه و سلطان محمد و سنجر بخواند سپس به اسم خود و سالی دویست و پنجاه هزار دینار به دیوان سنجر بفرستد. سپس سنجر خبر این فتح بزرگ را که در تاریخ سلجوقیان سابقه نداشت( چه هیچیک از پادشاهان سلجوقی بر غزنه دست نیافته بود) به برادر خود سلطان محمد نوشت.* سلطان محمد چنانکه در احوال سلاجقه - ادامه بحوث در سایت تخصصی تاریخ اسلام> تاریخ ایران اسلامی- خواهیم دید در این تاریخ درمرض موت بود و اندکی بعد از آن سنجر به جای او سلطنت کل ممالک سلجوقی در ذی الحجه 511 رسید.

12- یمین الدوله بهرام شاه بن مسعود(511-548)

بعداز مراجعت سنجر به خراسان و برقراری بهرام شاه به کرسی غزنویان ارسلان شاه که به هند گریخته بود، برگشت و غزنه را از برادر پس گرفت. بهرام شاه به خراسان رفت و از  سنجر کمک طلبید و بار دیگر برادر را پس از یک ماه اقامت در غزنین از آنجا راند ولی این بار ارسلان شاه دستگیر شد و بهرام شاه او را کشت و خود در تحت حمایت سلطان سنجر پادشاه غزنین و هندوستان گردید لیکن به شرحی که اشاره کردیم دیگر غزنویان از این تاریخ استقلال کامل نداشتند و خراجگزار سلاجقه بودند.

بهرام شاه در قسمت اول سلطنت بالنسبه طولانی خود چون با سنجر صفایی داشت واز جانب خراسان ایمن بود، قسمت عمدۀ ایام را به ادارۀ امور هندوستان و غزو و جهاد در آن حدود گذراند و پیوسته فاتح و غالب بود.*

اما در سال 529 به بهانۀ سنگینی خراج ازپرداختن مال به سلطان سنجر استنکاف ورزید. سلطان به جنگ او آمد و بهرام شاه جز اظهار عجز و طلب عفو چاره ایی ندید.* سلطان او را به جلوی خود خواند اما بهرام شاه از ترس از جلوی سنجر گریخت و سلطان به غزنه آمد و تمامی اموال بهرام شاه را در ضبط خود گرفت سپس با دادن امان او را به غزنه خواند و در 530 به خراسان برگشت.

بلیۀ بزرگی که در دورۀ آخرسلطنت گریبان بهرام شاه را گرفت و همان نیز دولت غزنوی را هم از ایران و هم از هندوستان برانداخت، اقتداریافتن سلسلۀ اُمرای غوری بود که امیدواریم به تاریخ این سلسله نیز در بحوث  بعدی بپردازیم.*

فقط به ذکر این مسئله می پردازیم که : بهرام شاه، قطب الدین محمد غوری را که از برادرانش علاءالدین حسین و سیف الدین سوری متوحش شده بود و به غزنین پناه برده بود به سعایت جمعی از بدخواهان زهر داد و این مسأله باعث بروز دشمنی بین غوریان و بهرام شاه شد. سیف الدین سوریلشکر به غزنه آورد و بهرام شاه را به هندوستان منهزم ساخت و خود در غزنه به سلطنت نشست. بهرام شاه در زمستان همین سال یعنی 544 چون اطلاع یافت که سپاهیان سوری به غور برگشته اند و رسیدن مدد به او نیز در این فصل محال است،* ناگهان به غزنین آمد و سیف الدین سوری را گرفت و کشت.

علاءالدین حسین که از قتل برادر اول در خشم بود از شنیدن خبر کشته شدن برادر ثانی  چنان برافروخته گشت که به قید  قسم به زیر و زبر کردن غزنین و برانداختن خاندان بهرام شاه تصمیم گرفت و با لشکری عظیم بر سر بهرام شاه تاخت و در سه جنگ او را مغلوب و به هندوستان فراری کرد.* سپس هفت شبانه روز به قتل عام و سوختن غزنین مشغول شد و اجساد جمیع پادشاهان غزنوی به غیر از نعشهای محمود و مسعود و ابراهیم را بیرون آورد و آتش زد و بسیاری از ابنیه و عمارات و کتب را به باد فنا داد.

بعداز مراجعت علاءالدین غوری و شکست و اسیری او به دست سلطان سنجر در 547 بهرام شاه به غزنین برگشت و سال بعد در آنجا مُرد.*

بهرام شاه یکی از بزرگترین و خوشنامترین سلاطین غوری است چه او در تربیت شعرا و اهل فضل با سلطان معاصر خویش سنجر رقابت می ورزیده و غزنین و لاهور در عهد او از این جهت با مروشاهجان پایتخت سنجر همسری می کرده است. از شعرای بزرگی که بهرام شاه را مدح گفته اند باید ناممسعود سعد سلمان و سنائی غزنوی و عبدالواسع جَبَلی و سید حسن اشرف غزنوی و عثمان مختاری غزنوی را به خاطر سپرد. *

از کتب عدیده که به نام این پادشاه به نظم و نثر تألیف یافته مشهورتر از همه یکی حدیقة الحقیقة منظومۀ معروف حکیم سنائی است که آن را این گویندۀ استاد در سال 525 اندکی قبل از فوت خود به اسم بهرام شاه ساخته،* دیگر کلیله و دمنۀ بهرام شاهی ریختۀ قلم منشی بزرگ ابوالمعالی نصرالله بن عبدالحمید  شیرازی که یکی از شاهکارهای نثر زبان فارسی است، دیگر بصایریمینی در تفسیر تألیف فخرالدین محمد بن محمود نیشابوری که از اجلۀ علمای دستگاه بهرام شاه بوده و در سال 530 که سنجر به سرکوبی  بهرام شاه به غزنین آمده بود این فاضل به سفارت از جانب پادشاه غزنه پیش سلطان رفته و سنجر را نسبت به بهرام شاه بر سر رأفت آورده است.*

13- تاج الدوله خسروشاه بن بهرام شاه(548-555)

بعداز مرگ بهرام شاه، پسرش خسروشاه جای او را گرفت لیکن غوریان در این تاریخ قوت گرفته بودند و سلطان سنجر پیر و ضعیف شده و ترکان غز در ممالک سنجری جایگیر گردیده بودند به همین علل خسروشاه به نگاهداری پایتخت اجدادی قادر نیامد و غزان در 555 غزنین را از دست او گرفتند واز این تاریخ به بعد ممالک غزنوی به همان هندوستان غربی منحصر گردید.*

14- سراج الدوله خسروملک بن خسروشاه(555-582)

بعداز فتح غزنین به دست طایفۀ غز خسروشاه به لاهور آمد و در آنجا وفات یافت و پسرش خسروملک یا ملکشاه بر جای پدر درلاهور به امارت نشست.*

در عهد او غوریان غزنه را از ترکان غز گرفتند و شهاب الدین محمدبن سام بتدریج پیشاور و لاهور و مولتان یعنی دره های شطوط کابل و سند را از کف خسروملک بیرون آورد و خسروملک در سال 582 ازشهاب الدین تقاضای صلح نمود لیکن قبل از آنکه به چنین قراری موفق آید، یاران شهاب الدین او را دستگیر ساختند و با این واقعه دولت محمودیان به آخر رسید. خسروملک تا سال 598 در غور محبوس بود. در این تاریخ او را به قتل رساندند.»[12]*

با این احوال می توان اینگونه دریافت که: « غزنویان در دورۀ اعتلای خویش قدرت و حیثیت خود را به سرعت تعرض در غزوات نظامی و قدرت تحرک در نقل افراد و مهمات خویش مدیون بودند. غنایمی هم که از جنگها عاید آنها و سردارانشان می شد مایۀ اصلی حیات ارتش آنها بود ازین رو به مجرد آنکه این غزوات متوقف شد، ارتش آنها متزلزل و دولتشان دچار انحطاط گشت. البته این غزوات که سلطان را به عنوان "غازی" مورد تقدیر خلیفه  بغداد می ساخت در قلمرو خود وی تقریبا هرگز موجب بسط رفاه و آسایش خلق نمی شد.* سهل است تحمیل مالیات های سنگین و بی هنگام که برای تجهیز اسباب این غزوات از جانب سلطان بر مردم وارد می شد، و خالی شدن روستاها از عناصر جوان به منظور گرد آوردن سپاه که در نهایت منجر به ویرانی مزارع و بی باری کشت زارها و سرانجام منتهی به بروز قحطی های طولانی و مکرر و گرانی ها و گرسنگی های مستمر اجتناب ناپذیر می شد.* نیز استمرار این غزوات را که به هر بهانه یی آغاز می شد مایۀ ناخرسندی عامه و ضعف بنیۀ مالی دولت می ساخت اما خلیفه که این اقدامات را می ستود و شاعران دربارکه با تملق و تحسین مبالغه آمیز از آنها یاد می کردند، البته عواقب و تبعات نهایی آنها را که در هنگام اغتشاش ترکمانان سلجوقی در خراسان، به تسلیم و قبول بیشتر مردم به حکومت این سرکردگان مهاجم بیابانی منجر شد،* نمی توانستند پیش بینی نمایند.

دستگاه اداری و سازمان نظامی درگاه غزنه هم که فرمانروایان، وزیران، و کارگزاران آنها غالبا پروردۀ نظام دولت سامانیان بودند در واقع ادامۀ تشکیلات درگاه و دیوان امیران بخارا بود، شاعران و علما هم به عنوان زینت دربار و لازمۀ شکوه سلطنت مورد توجه بودند و احیانا وسیلۀ نشر آوازۀ سلطان در نزد رعیت و مخصوصا در خارج از حوزۀ فرمانروایی آنها تلقی می شدند.* از فتح غزنین به وسیلۀ البتکین حاجب(344) که آغاز پیدایش دولت غزنه بود تا خاتمۀ سلطنت خسرو ملک غزنوی در لاهور(583) که دولت غزنویان انقراض نهایی یافت مدت فرمانروایی امرای غزنه در ایران و خارج از ایران روی هم رفته دویست و چهل سال طول کشید. ازین جمله فقط نیم قرنی بیش در ایران مجال قدرت نمایی به آنها داده نشد باقی آن،* در قلمروی که قسمت عمدۀ آن به گذشته ایران تعلق داشت ادامه پیدا کرد. البته دوران کوتاه فرمانروایی البتکین و اخلاف و غلامان او را هم که درنهایت به فرمانروایی سبکتکین در غزنه منجر گشت با آنکه به آل ناصر - آل سبکتکین - ارتباط نداشت جزو دروه هایی که در طی آن غزنین به عنوان تختگاه یک دولت مستقل غیرعرب در عرصۀ تاریخ ایران ظاهر گشت،* محسوب باید کرد.

دستگاه فرمانروایی غزنویان در تمام دوران اعتلاء خویش یک ماشین جنگی تعرضی بود که تا وقتی از کار تعرض باز نایستاده بود در هدف های جنگی تقریبا همواره پیشرفت داشت. فتوحات سبکتکین و محمود در اطراف خراسان و هند حاصل این تحرک تعرضی فعال و پیشرو بود. چون آن پدر و پسر در امارت غزنه و خراسان وارث سازمان دیوانی سامانیان بودند با کارگیری دقیق و هوشیارانه از آن سازمان جا افتاده، دستگاه دیوان را هم وسیلۀ پیشبرد فعالیت های تعرضی در ایجاد و استحکام سلاله فرمانروایی تقریبا بی هویت و بی ریشه خویش ساختند.* محمود درخشان ترین سیمای این سلسله با نظارت دقیقی که در همسو نگهداشتن دستگاه دیوانی با دستگاه لشکری اعمال کرد، حداکثر استفاده را از دقت کار و سرعت عمل ازین ماشین خویش حاصل کرد و آن را به صورت کاملترین و پرقدرت ترین حکومت اسلامی که تا آن زمان در ایران به وجود آمده بود درآورد. ماشین جنگی وی نیز، مبنی بر بهره گیری از یک نوع "ارتش چندملیتی" از ترک و تاجیک و گیل و دیلم و غز و هندو و عناصر دیگر بود که خود وی وپسرش مسعود به علت تجانس روحی بر عناصر ترک آن بیشتر تکیه می کردند اما سایر عناصر آن نیز کمتر از عنصر ترک درکارآیی این ماشین تأثیر قاطع نداشت و گاه بیشتر از آنها کارساز و قابل اعتماد بود. ماشین جنگی محمود،* حتی بعد از آنکه در دنبالۀ یک کشمکش خانگی به دست شخصیت مسعود و اختلاف بدفرجامی که با روی کار آمدن او دیوان و درگاه را به دو اردوی "پدریان" و "پسریان" تقسیم کرد و در مقابل هم قرار داد قسمتی از نیروی دیوان و حتی بخشی از نیروی سپاه را که به سبب بدگمانی و دهن بینی و خودرایی او مورد نصفیه یی بی ضرورت نیز واقع گشت.* ازین ماشین جنگی بازگرفت. در پایان سلطنت کوتاه او هم درماندگی دیوان و سپاه در حل مشکل ترکمانان نشانۀ از کارافتادگی و از هم دررفتگی ماشین بود که هرچند از آن پس نیز همچنان یک ماشین جنگی بود اما دیگر تعرضی نبود،دفاعی بلکه فقط نمایشی بود و هرگز نیز روزهای پیروزی دوران محمود و حتی سبکتکین را برای این سلالۀ فرمانروایی تجدید نکرد.*

اسباب عقب نشینی این سلاله را از فضای سیاسی ایران و نیز دگرگونی احوال اجتماعی حاکم بر قلمرو آنها را می توان از بررسی تحول رو به انحطاط دستگاه اداری و نظامی آن دریافت. جامعۀ تحت حکم غزنویان در واقع همان جامعه یی بود که قبل از آنها سامانیان و طاهریان بر آن فرمان رانده بودند. این جامعه  محمود و پدرش سبکتکین را هم چون پروردۀ دستگاه سامانیان بودند.* همانند سایر امرای ترک که در آن ایام از جانب سامانیان گه گاه در خراسان، سیستان وگرگان به امارت می آمدند به عنوان نماینده، جانشین و فرستادۀ آنها تلقی می کرد و حکم آنها را گردن می نهاد. بیشترینۀ عناصر تشکیل دهندۀ این جامعه هم ایرانی یا پروردۀ فرهنگ ایران بود. به داستان ها و سرگذشت های پهلوانان و فرمانروایان باستاین ایران دلبستگی داشتند،* مراسم و جشن ها و حتی خرافات بازمانده از آن ایام را درحدی که با آیین جدیدشان مغایرت نداشت همچون میراث نیاکان عزیز و بی بدل می انگاشتند.

در واقع درین ایام و از مدت ها قبل، ایران قرنهای نخستین اسلامی تدریجا هویت تزلزل یافته و تاحدی از یادرفتۀ خود را باز می یافت.* شاهنامۀ فردوسی که این هویت را از ظلمت ابهام بیرون می آورد و به عرصۀ شعور و شهود حسی می کشاند درطی همین ایام به وجود آمد. جستجوی این هویت در عهد سامانیان، تاریخ بلعمی را در بخارا، و شاهنامۀ ابومنصوری را در طوس به وجود  آورد. مسعودی مروزی را به نظم کردن "مزدوجۀ"خویش رهنمون آمد و دقیقی اقدام به نظم گشتاسب نامه و داستان ظهور زرتشت را وسیله یی برای بیدار کردن شعور به این هویت در بین فارسی زبانان عصر یافت. مرحلۀ نهایی این جستجو با اتمام حماسۀ عظیم فردوسی انجام پذیرفت. هرچند محمود غزنه که کاخ بلند بی گزند حکیم طوس به نام او برپا شد،* در تهیه اسباب بنای آن نقشی نداشت. آن هویت نامۀ ایران در این ایام انعکاس آرمان طبقات بالای دهقان ماوراءالنهر و خراسان بود که در توالی رویدادها این احساس را هرگز بکلی از دست نداده بودند. دهقانان بازماندگان نجبای فئودال عهد ساسانیان دردوران اسلام بودند که درین قرون نخستین اسلامی هنوز در نواحی خراسان و ماوراءالنهر در طبقات بالای جامعۀ عصر واقع بودند. آنها نه فقط خداوندان زمین های وسیع این حدود بلکه احیانا صاحب حکومت های موروث درین نواحی نیز بودند. به علاوه بسیاری از آنها درین ایام نمایندۀ دولتهای اسلامی وقت،* در جمع و ضبط مالیات و خراج بودند. نقطۀ مقابل آنها هم که تعدادی ازپهلوانان و دلیران شاهنامه گه گاه تصویری از احوال و اطوار آنها را رقم می زد، سلحشوران آزاد شهری بودند که عیار خوانده می شدند  و با عناصر اتحادیۀ آزاد اصناف که جوانمردان(= اهل فتوت) خوانده می شدند نیز غالبا نوعی پیوند ارتباط داشتند.

بدینگونه احساس اشتراک درگونه یی هویت قومی تقریبا تمام طبقات جامعه را از دهقانان ولایت تا عیاران شهر به نوعی مرموز به هم پیوند می داد.* حتی شاعران مدیحه پرداز دربار محمود، کسانی چون فرخی و عنصری و عسجدی، هم که از راه خوشامدگویی می کوشیدند تا او و ترکان سپاهش را، بدانگونه که از زبان خود او نیز نقل می شد، از پهلوانان بزرگ شاهنامه نیز برتر جلوه دهند در همان مقایسه یی که بین آنها می کردند اشتراک خود را در احساس این پیوند نشان می دادند.* ادبیات منظوم ایران در تمام این دوره، از رودکی(329)تا منوچهری(431)، نشانه یی ازین احساس اشتراک در هویت را با دنیای باستانی ایران ارائه می کرد. حتی ترکان  لشکری هم که در سپاه سامانیان و غزنویان فراوان بودند، از تصور انتساب به تورانیان شاهنامه به هر نحوی بود خود را با این هویت غرورانگیز مربوط می کردند. کثرت نسبی این ترکان لشکری، در کنار دهقانان بازمانده از نجبای فئودال قدیم یک ویژگی جامعۀ ایرانی خراسان و ماوراءالنهر بود و از عهد سامانیان در تمام این نواحی به چشم می خورد. این ترکان که به صورت بندگان درم خرید،* اسیران جنگی، یا بخشی از باج و هدیه فرمانروایان محلی مرزهای ماوراءالنهر به بخارا و نیشابور آمده بودند، در دستگاه سامانیان طی خدمات لشکری ترقی می کردند و غالبا مستعدان آنها به سرکردگی سپاه می رسیدند یا به درگاه خلیفه می پیوستند و در بغداد نیز مثل بخارا گه گاه مایۀ آشوب و بی آرامی می شدند. زیبایی چشمگیر این بردگان ترک، آنها را همه جا در بازار برده فروشان کالایی مرغوب و بیش بها می کرد و در معیار زیبا شناخت رایج در عصر اوصاف جسمانی آنها را نمونۀ کمال زیبایی می ساخت.* در بخش عمده یی از تغزل های شاعران عصر، لفظ ترک مرداف با معشوق، شاهد بازاری، یا محبوب خوبروی به کار می رفت و کثرت فوق العاده ترکان در جامعۀ عصر از اسباب شیوع همجنس گرایی درین ایام شد که محمود غزنه، بعضی وزیران و تعدادی از شاعران و درباریانش به آن عوالم منسوب یا متهم بودند و داستان محمود و ایاز فقط یک نمونۀ معروف این پدیدۀ عصری به شمار می آمد و تحرک دایم ماشین جنگی غزنویان نیز غالبا آن را اقتضا می کرد.*

فعالیت مستمر این ماشین جنگی هم، برای غزنویان، مخارج سنگینی و فزاینده یی را الزام می کرد که بر عهدۀ کشاورزان، بازرگانان و صنعتگران خراسان بود. از اواخر عهد سامانیان که امرای ترک، بندگان سابق امیر بخارا به امارت آمدند و کسانی چون سیمجوریان و تاش سپهسالار، و البتکین و بکتوزون از آن جمله محسوب می شدند، رفتار عمال و حکام دولت با طبقات تولیدکنندۀ ثروت، در تمام خراسان صبغۀ دیگر یافت و دیوان خراج خیلی بیشتر از دوران ماقبل آن در تحمیل مالیات ها و در طرز اخذ واستیفای آن بی پروا، سخت گیر و انعطاف ناپذیر شد.* مالیات ها به علت درگیری دائم این گونه امرا با یکدیگر یا شورش های پی درپی آنها بر ضد دربار بخارا، غالبا بی هنگام، مکرر واحیانا خارج از قاعده وصول  می شد و وقتی نوبت قدرت به محمود غزنوی که خود و پدرش هر دو از شمار همین ترکان لشکری امیر بخارا محسوب می شدند رسید،* همان شیوه تقریبا بی کم وبیش ادامه یافت و هیچ واقعه یی که موجب تخفیف باروتسکین احوال عام از بابت این پرداخت ها باشد روی نداد. فقط تحرک جنگی ترکان لشکری بیشتر شد و لاجرم مؤدیان مالیات غالبا زودتر، بیشتر و سخت در فشار پرداخت واقع شدند. در واقع با آنکه تعداد ترکان لشکری درین ایام در تمام خراسان و ماوراءالنهر کثرت افزاینده یی یافته بود هرگز در امر تولید و توسعۀ اقتصادی نقشی بر عهدۀ آنها واقع نشد.* سایر انواع برده ها هم که از روم و سقلاب یا حدود  زنگبار و حبش "وارد" می شدند هرگز نیروی بدنیشان آنگونه که در همان ایام در روم و بیزانس آن عهد متدوال بود در امر کشاورزی، معدن و صنعت مورد بهره کشی واقع نمی شد، اکثر آنها به عنوان خادم، لالا، کاتب و مأموروصول یا ناظر تجارت در می آمدند و به هرحال سربارجامعه بودند. بعضی  از آنها حتی وسیلۀ تمتع جنسی ارباب ثروت و قدرت محسوب می شدند، از دستی به دست دیگر انتقال پیدا می کردند و در همه حال نقشی درتولید و سهمی در زحمت برعهدۀ آنها نبود.*

به علاوه غیراز ارتش چند ملیتی فعال و پرجنب و جوشی که ماشین جنگی غزنویان را قادر به تعرض و تحرک می کرد یک طبقۀ جنگجوی فعال و غیرموظف هم در کنار دستگاه دولت در کار جنگ و غارت که برنامۀ عادی سپاه محمود غزنه بود به وجود آمد و شکل گرفت که طبقۀ غازیان یا مطوعه خوانده می شدند و بی آنکه نقشی در تولید داشته باشد در غارت حاصل آن با ارتش چند ملیتی پادشاه غزنه شریک بود.* این طبقه در عهد سامانیان در طول مرزهای ماوراءالنهر فعالیت دفاعی و تعرضی داشت و رباط هایی برای تجمع  داوطلبان هم به وجود آورده بود که پایگاه تحرک آنها محسوب می شد. دردوران غزنویان جنب وجوش آنها بیشتر در امتداد مرزهای سند و کابل بود و وجودشان در هر دو سوی مرز غالبا موجب بی نظمی و هرج و مرج دائم می شد. هزینۀ راه اندازی آنها نیز مثل هزینۀ ارتش چند ملیتی غزنه بر عهدۀ مالیات و خراج مأخود از "رعیت" بود اما از عواید ناشی از غنایم که برای ایشان حاصل می شد البته چیزی به "بیت المال" نمی رسید و در حکم عواید راهزنان صرف مخارج نامرئی و بکلی بیفایده می گشت.*

ازماشین جنگی غزنه، که هزینه اش مثل هزینۀ سپاه غازیان بر عهدۀ رعیت بود، بهره یی که حاصل می شد نتیجه یی دوگانه داشت،* خانه خرابی برای رعیت و گنج آکنی برای سلطان. سازمان دیوان خراسان هم از همان عهد سامانیان و قبل از آن به نحوی تنظیم شده بود که رعیت می بایست بر روی زمین با محنت کارکند، صنعتگر و پیشه ور در بازارو کارگاه به سختی تحمل زحمت نماید و بازرگان دائم در راه ها در  معرض تهدید و آفت واقع گردد تا ارتش سلطان هزینۀ راه اندازی جنگهای دائم را از حاصل محنت آنها به دست آورد، و در کنار ارتش سلطان نیروی غازیان هر دو سوی مرز را دچار هرج و مرج سازد و هر دو سپاه، به خاطر سود خویش زیان کسان را به خیرگی و بیهودگی بجویند.»[13]*

اسامی امرای غزنوی و ایام امارت هریک

ابواسحاق الپتکین                                                                        351-352

اسحاق بن الپتکین                                                                        352-355

بلکاتکین                                                                                   355-362

پیری                                                                                        362-366

ناصرالدین سبکتکین                                                                     366-387

اسماعیل بن سبکتکین                                                                    387-388(هفت ماه)

1- یمین الدوله ابوالقاسم محمودبن سبکتکین                                         387-421

2- جلال الدوله ابواحمد محمدبن محمود                                              421(هفت ماه)

3- شهاب الدوله ابوسعد مسعودبن محمود                                             421-432

4- شهاب الدوله ابوالفتح مودودبن مسعود                                             432-441

5و6- بهاءالدوله ابوالحسن علی بن مسعود و مسعودبن مودود                   441(مجوعا دو ماه)

7- عزالدوله ابومنصورعبدالرشیدبن محمود بن سبکتکین                        441-444

8- جمال الدوله ابوالفضل فرخزادبن مسعودبن محمود                             441-451

9- ظهیرالدوله ابوالمظفر ابراهیم،برادر فرخزاد                                    451-492

10- علاءالدوله ابوسعید مسعودبن ابراهیم                                             492-509

11- سلطان الدوله ابوالفتح ارسلان شاه پسر مسعود سوم                         509-511

12- یمین الدوله ابوالمظفر بهرام شاه بن مسعود                                    511-548

13- تاج الدوله ابوالشجاع خسروشاه بن بهرام شاه                                 548- 555

14- سراج الدوله ابوالملوک خسروملک بن خسروشاه                            555-582

 



[1] - نوشته اند که عدد دهات و املاک او به 500 و شمارۀ اغنام و احشام او به یک میلیون گوسفند و ده هزار اسب و استر و شتر می رسیده.

[2] - قصدار: از بلاد مکران قدیم واقع در بلوچستان حالیه انگلیس.

[3] -  بست : از شهرهای سیستان سابق در درۀ وسطای هیرمند.

* سایت تخصصی تاریخ اسلام3/11/1388.

[4] - در کنار شط گنگ و شمال شرقی شهر کاونپور.

[5] - حد فاصل بین ولایت سند و هندوستان مرکزی.

* سایت تخصصی تاریخ اسلام3/11/1388.

[6] - ر.ک:تاریخ ایران- بعداز اسلام، عباس اقبال آشتیانی، نشر نامک:1380، چاپ نهم، 1387، ص221.

[7] - در باب محمود غزنوی یادداشت حاضر مأخذ بعضی احوالش را در بر دارد: در باب آنکه در دربار او اصل و کانون دولت را غزنه می دانسته اند خواهرش حرّۀ حتلی معروف است. تاریخ بیهقی / 19،14. در باب غلامبارگی که خود و بعضی درباریانش بدان منسوب بوده اند: عشق او به ایاز اویماق در شعر فرخی آمده است ابوالفضل بیهقی هم ضمن حدیث نوشتکین بدان اشارت دارد. قصۀ شعر عنصری و زلف ایاز در چهار مقاله اگر هم  شعرش مجعول باشد قصه اش به هر حال مؤید این عشق هست. ناخرسندیش از وزیر خود ابوالعباس فضل بن احمد اسفراینی ظاهرا بیش از هر چیز به خاطر غلام خوبرویی بوده  است که وزیر او به سلطان اهدا نکرده است. در باب احوال این وزیر ر ک: نصرالله فلسفی، چند مقاله تاریخی / 209-193 دربارۀ علاقۀ او به فقه و علوم شرعی روایت کشف الظنون که تألیف کتابی در فقه را به نام التفرید به او نسبت می دهد ظاهرا مبنی بر خلط و سهو باشد. معهذا علاقه به تحقیق در مذاهب فقهی عصر ظاهرا محرک کنجکاویهایی از جانب او درین باب شده باشد. سبب گرایش او از مذهب حنفی به مذهب شافعی، آنگونه که در کتاب مغیث الخلق امام الحرمین جوینی، طبع مصر 1352/ 58-57 و نیز به نقل از همان کتاب در ابن خلکان، وفیات الاعیان آمده است درست به نظر می رسد. توجه او به مذهب کرامیه که مذهب پدرش سبکتکین هم بوده است به احتمال قوی مبنی بر این معنی بوده است که می خواسته است از تعصب شدید آنها در مبارزه با شیعه و باطنیه استفاده کرده باشد و این نکته یی است که از تأمل در تاریخ یمینی بر می آید. بعدها هم، چون این مقصودش حاصل شد از اعتراضات و انتقادهایی که علماء خراسان بر اقوال آنها کردند اظهار خرسندی کرد التبصیر فی الدین. در بین غزوات او در هند غزوۀ سومنات از همه مشهورتر بود و تمام قراین حاکی است که در آن به کسب غنایم بیش از کسب مثوبات نظر داشت. این معبد منسوب به خدایگان ماه( سومه = ماه + نات = صاحب) بود و خزاین و نفایس آن به پای عظمت بنایش می رسید. برای تفصیل بیشتر در آن باب ر ک: نصرالله فلسفی، چند مقالۀ تاریخی / 141-91 همچنین به:

H.Masse, Essai Sur Le Poete Saadi, Paris 1919/47- 50

 

[8] - ر.ک: روزگاران، عبدالحسین زرین کوب/انتشارات سخن:1378،چاپ نهم، ص415.

* سایت تخصصی تاریخ اسلام3/11/1388.

[9] - یعنی نُه قبیلۀ اغز.

* سایت تخصصی تاریخ اسلام3/11/1388.

[10] -  امیر الشعراء معزی نیشابوری در مطلع قصیده ای می گوید:

گوهر سلجوق کز نور بخارا در رسید                          هم به مشرق هم به مغرب نور از آن گوهر رسید

[11] - پوژگان همان بوزجان موطن عالم ریاضی بزرگ ابوالوفاء بوزجانی است که از آبادیهای بین نیشابور و هرات بوده و از نیشابور چهار روز راه فاصله داشته است.

* سایت تخصصی تاریخ اسلام3/11/1388.

[12] - ر.ک: تاریخ ایران-بعداز اسلام، عباس اقبال آشتیانی،نشر نامک:1380، چاپ نهم، 1387، ص234.

* سایت تخصصی تاریخ اسلام3/11/1388.

[13] - ر.ک: روزگاران، عبدالحسین زرین کوب/انتشارات سخن:1378،چاپ نهم، ص421.

* سایت تخصصی تاریخ اسلام3/11/1388.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۷/۲۱
مهدی صادق زاده قمصری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی